کجایی باران...؟ (دلنوشته یک دوست /ش 3)

امشب آسمان سینه من

درپهندشت سکوت

 زیباترین شعرزمان را خواهد سرود...  

ادامه نوشته

گندمزار خیال...(دلنوشته یک دوست /ش 2 )

هر زمان که گندمزار خیالم توسط نسیم یاد تو مورد نوازش قرارمی گیرد، دلم احرام

بسته جهت طواف کعبه رویت ازقفس سینه پرواز را می آغازد ...

ادامه نوشته

نجوا...  ( دلنوشته یک دوست/ ش 1 )

دوستان خوبم سلام.از این پس هر از گاهی اقدام به درج مطلبی از یک دوست بزرگوا رخواهم کرد.دلنوشته هایی که شاید به سالیانی دیرین بازمیگردد .دوستی که حقیر را محرم اسرار عشقی دانسته که به واسطه اون شوق نوشتن در ایشان به وجود اومده بوده ولی امروز برای تداعی اون خاطرات بار دیگه میخونه و مرور میکنه...به عنوان یک دوست و با منت به این بزرگوار قول داده ام که مطالبشون رو گه گاهی که واسم ارسال میکنند در پستهام ثبت کنم. امیدوارم بخونید و نظراتتون رو در خصوص دلنوشته های این عزیز بنگارید.پیشاپیش از لطف و مهربونی همیشگی تون سپاسگزارم. 

ادامه نوشته