مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم...

 

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد بر چینم

الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی‌یاد تو بنشینم

جهان پیر است و بی‌بنیاد ازین فرهادکش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش، ملول از جان شیرینم...

 
تصنیف "سیه مژگان" با صدای سالار عقیلی
شعر حافظ
آهنگ ساز: هوشنگ فراهانی
زمان : 3:12
فرمت فایل : MP3
حجم فایل : 3مگابایت

همراه با دیدن عکسهایی از حافظیه که در ادامه مطلب است

 برای دانلود سیه مژگان کلیک کنید و لذت ببرید. 

ادامه نوشته

روز بزرگداشت حضرت حافظ + شعری زیبا از فریدون مشیری در باره حافظ

 

سلام دوستان

تفالی زدم و خواندم که:

مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست

 

 

تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست

واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس

 

 

طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست

زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من

 

 

بر امید دانه‌ای افتاده‌ام در دام دوست

سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر

 

 

هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست

بس نگویم شمه‌ای از شرح شوق خود از آنک

 

 

دردسر باشد نمودن بیش از این ابرام دوست

گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا

 

 

خاک راهی کان مشرف گردد از اقدام دوست

میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق

 

 

ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست

حافظ اندر درد او می‌سوز و بی‌درمان بساز

 

 

زان که درمانی ندارد درد بی‌آرام دوست

                     

و  در ادامه

شعری از فریدون مشیری در بزرگداشت حافظ با استفاده از اشعار خود حافظ :

 

 

 

ادامه نوشته

تا صبحدم به یاد تو  شب را قدم زدم...

 

دوستان خوبم درصورت تمایل  لینک ها ی تصویری زیر رو ببینید،بشنوید و لذت ببرید.

دانلود تصویری

 

شعر  چتر 

شعر  آشتی

شعر  ساحل

      

  باصدای  "م  . مسافر"

 

پاییز بهاریست که عاشق شده است...!  ( 2 )

 

دو قو سفید عاشق love white swans  

 

  امروز خیسی گونه هایم گواه اولین بارش دلتنگی پاییز بود...

 

ادامه نوشته

پاییز بهاریست که عاشق شده است...! ( 1 )

عکسهای زیبا از فصل پاییز

 

سنگم بزنی به جای دیگر نروم...

 

ادامه نوشته

قلبت را از عاطفه لبریز کن!

 

 جان دلم!

باید قلبت را آن قدر از عاطفه لبریز کنی

که اگر روزی افتاد و شکست

 همه جا عطر گل یاس پراکنده شود.

 

در ادامه مطلب منتظرتون هستم...

 

ادامه نوشته

شیشه ای می شکند...

 

شیشه ای می شکند...

یک نفر می پرسد...چرا شیشه شکست؟
مادر می گوید...شاید این رفع بلاست.
یک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشی مثل
یک کودک شیطان آمد.
شیشه ی پنجره را زود شکست.
کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست،
عابری خنده کنان می آمد...
تکه ای از آن را برمی داشت مرهمی بر دل تنگم می شد...اما امشب دیدم...
هیچ کس هیچ نگفت غصه ام را نشنید...
از خودم می پرسم آیا ارزش قلب من از شیشه ی
پنجره هم کمتر است؟
دل من سخت شکست اما
هیچ کس هیچ نگفت و نپرسید...!


تا سر کوی دو چشم تو سفر باید کرد...

در لحظات پایانی از آخرین شب تابستانی سلام و درودم رو  نثار شما می نمایم.

باشد که پذیرایش باشید...

لطف خدا شامل حالم شدو پس از ماهها کار و تلاش و درس  دل و جان رو چند صباحی مهمون طبیعت خداوندی کردم و واسه آغازی دیگر در برگ ریزان پاییزی جانی دوباره یافتم.

سفر رو با نام خالق زیبایی ها و یاد تک تک شماعزیزانی که به نوعی  همراه و  همسفرم بودید آغاز نمودم.

شروعی با لذت بردن از  جنگلهای زیبای گیلان و نشستن در کنار رودخانه زیبا و رویایی ماسوله و قلعه رودخان در کنار آواز خوش پرندگانی که نغمه آزادی شون رو هر لحظه می تونستی بشنوی وپس از اون غرق شدن در دریای زلال و بیکران لا متناهی که انسان رو به تفکر وتامل وا میداره و روح هر دلخسته ای رو جلا می بخشه.

همخوانی  آواز خوش مرغان دریایی و امواج دریا هم

 هر مستمعی رو به وجد می آورد.

عده ای درساحل زیبای خزر قلعه آرزوهاشون رو بنا می کردند و عده دیگه با به پروازدر آوردن کایتهای بچه هاشون به ارضای آرزوی دیرینه خودشون می پرداختند.

البته قایق سواری به روی آبی دریا ولمس وسعت و بزرگی نشانه خدای بزرگ هم گوشه دیگه ای از دل سپردن به دریای بیکران

و به آرامش رسیدن روح و روان آدمی ست.

نشستن و نظاره کردن به رقص امواج نیز خالی از لطف نبود و...

اون طرف تر هم ماده اسبی دیده می شد که  کره اش رو نیز باخودش به همراه آورده بودتا مبادا در غیابش دلتنگ بشه واز فرط  گرسنگی دریایی از اشک به راه بندازه!

سواری در کنار ساحل هم واسه بعضی ها لذت بخش بود. 

هر آنچه رو که می دیدم زیبا بود

 چراکه این زیبایی ها از ذات اقدسش نشات گرفته بود...

چند روزی بود مهمون هموطنان عزیز گیلانی بودیم ودر نهایت  خود میزبانی شدیم واسه عزیزانی که به ما پیوستند و مهمونمون شدند.

در انتهای سفر وسعت دریای با سخاوت رو به دل مهربون  حضرت  فاطمه معصومه   "س" و دستهای شافع و شفابخش امام زمان "عج"پیوند دادیم تا شاید به مدد ایشان دلهامون دریایی بشه ...

وسیع و زلال و پاک

با وجود اینکه عاشق سفر به اقصی نقاط دنیا هستم اما هنگامی که به سمت خاک  و دیار خودم بر می گردم از شادی در پوست خودم نمی گنجم.

چراکه ذره ای از خاک کرمانشاه بی همتارو با تموم دنیا عوض نمیکنم.

در این سفر نیز تجربه هایی اندوخته شد و لذتی که روح و روانمون رو در بر گرفت.

تا عمری باشد برای سفری دیگر...  

تعدادی از عکسها رو به نمایش گذاشته ام.

در صورت تمایل به ادامه مطلب مراجعه بفرمایید...

لازم می دونم از همه عزیزانی که با کامنتهای محبت آمیزشون

به حقیر لطف و عنایت  داشتند تشکر کنم. 

در اسرع وقت  و در پاسخ مهرتون خدمت خواهم رسید.

 

ادامه نوشته