شاه من، هستی الهام، تویی...
زائر چشم سیاه تو منم

ای تو مهربان ترینم!![]()
دلم می خواست به پاس مهربانی هایت...
مطلبی برایت بنویسم
گشتم...
بین همه ی سی و دو حرف الفبا
بین همه ی کلماتی که از کودکی در گوشم خوانده بودند
بین همه ی کلماتی که بعد از هفت سالگی خوانده بودم
گشتم و هیچ نیافتم!
دلم به حال بیچارگی واژه ها سوخت
پس...
تنها به این اکتفا می کنم که بگویمت:
"با تمام وجود دوستت می دارم"![]()
همه دم یاد تو چون دارو و تسکین من است
بودنت ای جان شیرین! عمر جاوید من است
"حرف دل الهام"![]()
پی نوشت1: مهربان ترینم! صدای گرمت را دوست دارم که یخ ناامیدی را میشکند !
پی نوشت2:عرض ادب و احترام و سلام و سپاس فراوان خدمت دوستان بزرگوارم. بیماری مجال تقدیر از شما عزیزان را از من ربوده بود .در اولین فرصت ممکن جهت عرض ادب خدمت خواهم رسید.
آن شب بیماری جسم و
دل شکستگی های عاشقانه
آن شب آه و حسرت و تمناهای بی حاصلم
آن شب...
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم...
با اشک بر ناله های قلب پریشم قلم زدم ...
تقدیم به همه... وبه ویژه هم او که همیشه در من و با من است![]()
بی تابم و خواب ندارم...
اگر غیر این است که نیست
به خوابم بیا و ببین
چندین چراغ از شب من حرف می زنند
و چندین کتاب باز
از گفت و گوی من و دیوار
پرده بر می دارند
با این همه وقتی با عکس تو دیدار می کنم
همه را بیدار می کنم
حتی بی تابی را
که در سرم تاب می خورد...

فرقی نمی کند !! سلطان باشی یا فقیر " واقعیت " برای همه یکسان است ...