==========================

آمريکا :

 8 ساعت کار ، 8 ساعت استراحت ، 2 ساعت ماندن در ترافيک ، 2 ساعت تفريح

 ناسالم  ، 2 ساعت تماشای تلويزيون ، 2 ساعت کار با اينترنت

فرانسه :

 8 ساعت کار ، 6 ساعت استراحت ، 2 ساعت قدم زدن در خيابان ، 4 ساعت کتاب

 خواندن ، 2 ساعت حرف زدن عليه تلويزيون ، 2 ساعت خنديدن


ايتاليا :

 4 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 4 ساعت غذا خوردن ، 6 ساعت حرف زدن ، 2

 ساعت خيابان گردی

آلمان :

 8 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 2 ساعت اضافه کار ، 2 ساعت تماشای مسابقات

 تلويزِيونی ، 2 ساعت مطالعه ، 2 ساعت فکر کردن به خودکشی

کوبا :

8 ساعت کار ، 8 ساعت تفريح ، 4 ساعت خواب ، 4 ساعت گوش کردن به سخنرانی

 کاسترو

عربستان سعودی :

 8 ساعت تفريح همراه با کار ، 6 ساعت تفريح همراه با خريد در خيابان

 ، 10 ساعت خواب

مصر :

 4 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 8 ساعت کشيدن قليان ، 2 ساعت گوش کردن

به ام کلثوم ، 2 ساعت حرف زدن در مورد گذشته

 
هندوستان :

 8 ساعت جستجوی کار ، 6 ساعت خواب ، 6 ساعت تماشای فيلم ، 2 ساعت

 جستجو برای محل خواب ، 2 ساعت برای رد شدن از خيابان

پاکستان :

 4 ساعت کار غير مجاز ، 8 ساعت خواب در حين کودتا ، 8 ساعت اعتراض عليه

 کودتا ، 4 ساعت فرا ر از دست پليس

ايران :

 8 ساعت خواب ، 8 ساعت استراحت ، 2 ساعت حرکت در ترافيک ، 1 ساعت کار 

 ،3 ساعت بحث در مورد گذران اوقات فراغت ، 2 ساعت بحث در مورد فوتبال!

=======================

مردمان باتاریخی هستیم و نه بافرهنگ!‌

 
اصولا ملتی که کتاب نمی‌خواند در مرداب نا‌آگاهی و بی‌فرهنگی فرو می‌رود و در گذشته خود درجا می‌زند.‌ بحران توسعه در ایران، رابطه مستقیمی با کتابخوانی ایرانیان دارد. چگونه می‌تواند جامعه‌ای پیشرفت کند در حالی که مردمان آن زحمت اندیشیدن و مطالعه را به خود نمی‌دهند؟ متاسفانه واقعیت این است که مغز ایرانیها سال‌هاست که زنگ زده است!
معاون فرهنگی وزیر ارشاد می‌گوید: سرانه کتابخوانی در کشور بدون احتساب مطالعه کتاب‌های درسی، مجلات و مقاله‌های علمی 10 دقیقه در شبانه‌روز است.
وی پیشتر در افتتاحیه نمایشگاه کتاب استانی خراسان جنوبی گفته بود: آماری در مورد سرانه مطالعه کتاب که دارای پشتوانه پژوهشی باشد، نداریم و آمارهایی که در مورد سرانه مطالعه در کشور ارایه می‌شود از هیچ پایه و اساس علمی برخودار نیست.
محسن پرویز منبع تازه‌ترین آمار سرانه مطالعه ایرانی‌ها را اعلام نکرده است.
پرویز گفت: سرانه مطالعه کتاب در دهه گذشته حدود دو تا سه دقیقه بوده است.
علی‌اکبر اشعری، رییس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران نیز پیشتر گفته بود: هر شهروند ایرانی در شبانه‌روز تنها دو دقیقه از وقت خود را به خواندن کتاب اختصاص می‌دهد.
اظهارات اشعری با واکنش برخی از مسؤولان مواجه شده بود.
وی گفته بود در صورتی که مطالعه کتاب‌های درسی را هم در نظر بگیریم، سرانه مطالعه در ایران به حدود شش دقیقه در شبانه روز می‌رسد.
وزیر ارشاد در نمایشگاه کتاب تهران از منتقدان و کسانی که مردم ایران را به کتاب نخواندن متهم می‌کنند، خواسته بود این حرفها و اتهامها را تکرار نکنند و باب ارزیابیهای سرانگشتی سابق خود را ببندند.
پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات تلاش می‌کند با همکاری تعدادی از استادان دانشگاه‌های تهران سرانه مطالعه در ایران را آمارگیری کند.
پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات سال 78 تأسیس شد تا بخشی از وظایف پژوهشی وزارت ارشاد را در زمینه مسایل فرهنگی، هنری و ارتباطات انجام دهد.
از سوی دیگر نهاد کتابخانه‌های عمومی سراسر کشور نیز کمیته‌ای را با عنوان «کمیته سنجش میزان مطالعه» تشکیل داده تا به بررسی نوع، موضوع و قالبهای مطالعه در ایران بپردازد.
علی‌اکبر اشعری، مشاور فرهنگی رییس جمهور از جمله کسانی است که مطالعه را شامل کتاب‌های درسی، قرائت قرآن و ادعیه دینی نمی‌داند.
به گفته وی، نمی‌توان با افزایش آمار کتابهای درسی و یا کتابهای قرآن و مفاتیح، پایین بودن فرهنگ مطالعه را در ایران توجیه کرد.
====================
 

آفتاب - علی زمانیان: یکی از ویژگی های جامعه ایرانی که واجد نتایج منفی در عرصه های فردی و جمعی است، میزان بسیار پایین مطالعه است. به واقع جامعه ی ایران را می توان جامعه ی بی مطالعه نام نهاد. جامعه ای که با کتاب قهر است . مردمی که ترجیح می دهند به جای خواندن، بشنوند. 


===================
رئیس سازمان کتابخانه ملی ایران، در اردیبهشت 87 گفته است: هر شهروند ایرانی در شبانه‌روز تنها دو دقیقه از وقت خود را به خواندن کتاب اختصاص می‌دهد که این میزان در مقایسه با کشورهای توسعه یافته همانند ژاپن و یا انگلیس که سرانه مطالعه در حدود 90 دقیقه در روز است و یا در مقایسه با کشورهای در حال توسعه ای همانند ترکیه یا مالزی که این عدد نزدیک به 55 دقیقه در روز است، یک فاجعه است. آری، سرانه مطالعه در ایران چیزی در حد فاجعه است ! جامعه ی ایرانی با کتاب و خط قهر است ، این را آمارهای تایید شده و نشده گواهی می دهند. سهم هر ایرانی را از مطالعه از 3 تا 30 دقیقه برشمرده اند. مطالعه و نشر ، شرایط ناگوار و دل آزاری دارد ، این را از شمارگان کتاب می توان فهمید. کتاب هایی با هزار ، دوهزار و در نهایت سه هزار شمارگان، وضعیت نگران کننده ای را نشان می دهند. همین کتاب هایی که با شمارگان اندک چاپ می شوند ، سال ها طول می کشد تا به فروش برسند.. از این که بگذریم ، آیا کتاب های فروش رفته ، مطالعه می شوند؟ 

چرا مطالعه در ایران وضعیت ناامید کننده ای پیش رو دارد؟
 

در شرح وضعیت ناامید کننده، عللی را بیان کرده اند. از آن جمله : گران بودن کتاب، فقدان وقت کافی برای مطالعه، سرگرم شدن به مسایل جانبی و یا نبود کتاب مناسب برای سلیقه های مختلف. همه ی اینها هست اما مسئله، این ها نیست. بسیار جوانانی را در فضای عمومی می توان مشاهده کرد که ساعت ها سرگرم ارسال پیامک به این و آن هستند و فراوانند افرادی که وقتشان را به تماشای تلویزیون اختصاص داده اند. البته بطالت ، برای افراد وقتی نخواهد گذاشت. قیمت بالا ی کتاب یا کمبود وقت و یا سختی دسترسی به کتاب نمی تواند توضیح دهنده ی خوبی برای میزان پایین مطالعه در ایران باشد. حقیقتا دلایلی را که عموما برای وضع مطالعه در ایران برمی شمرند، نمی توان دلیل محسوب کرد بلکه بیشتر خرده گیری و بهانه جویی است. 

عوامل متعددی برای توصیف و تشریح وضعیت اسفبار مطالعه در ایران می توان برشمرد، مجموعه ی عوامل در هم پیچیده و غامض و پنهان شده در هزار توی فرهنگ ایرانی، که تحلیل را سخت و شناخت را با مانع رویرو می کند. باید علل واقعی را جستجو کرد و آنها را در کنار هم نشاند، روابطشان را معلوم کرد و تاثیر هر یک را مشخص نمود. در این نوشته ی کوتاه تلاش خواهد شد عللی
را که عموما مورد غفلت بوده است، به بحث گذاشته شود. 

مهمترین علت این که چرا ما تشنه  نیستیم ، در این است که درون ما از پرسش و سئوال خالی است. مقدمه ی دانستن و شوق رسیدن به آگاهی، همانا وجود پرسش ها یی است که روح و جان را بی تاب می کند و یک دم آدمی را رها نمی کند .


1
- کتاب نمی خوانیم زیرا نیازی به کتاب احساس نمی کنیم. 

مطالعه و خواندن ، در پی برآوردن نیازی و یافتن پاسخ برای پرسشی است که ذهن را به خود مشغول کرده و خواب را در ربوده است. چونان تشنه ای که جویای آب است و یک دم، یاد و نام آب او را ترک نمی کند و تا یافتن جرعه ای از پای نخواهد نشست. اگر تشنگی نباشد ، آب خواهی و آب خواری چه معنایی دارد؟ از این رو مولانا توصیه می کند: 

آب کم جوتشنگی آور بدست تابجوشدآبت از بالاوپست 

جستن آب را عطش نیاز است و خواستن ، مقدمه ی طلبیدن است. آن چه نیاز شد دیگر به توصیه و هشدار، نیازی نیست. آدم که عاشق شد، دوان دوان به سوی محبوب و معشوق خویش می دود و کسی را توان سنگ اندازی و ممانعت نیست. نیازی به کتاب نداریم، چون درون بی پرسش داریم. 

پرسش گشودگی درون به سوی معرفت است. انسان بی پرسش، گویی از ویژگی ذاتی انسان، کم گذاشته است، انسانی است که درونش را به سوی هستی و رازها بسته است. انسان بی سئوال، ظاهرا آرام است اما آرامشش از جنس جهل است. معطل گذاشتن خرد و اندیشه ای است که وجه ممیزه آدمی از سایر موجودات است. آدمی با پرسش هایش معنا می شود و هر انسانی به دغدغه های فکری و اندیشه هایش سنجیده می شود. پرسیدن، خواندن و کاوش های معرفتی، همگی نشانه ی ذهن بیدار و حساس در برابر هستی است. 

ملتی که تشنه ی معرفت و آگاهی است، مردمی که "دانستن" را لازمه ی زندگی و بودن خود می داند، البته تمهید مقدمه می کند. اما ملتی که در خود نیازی به آگاهی نمی بیند و هیچشش تشنه ی معرفت و آگاهی نیست، از در و دیوار هم کتاب ببارد لختی چشم بر کتاب نخواهد دوخت. هر کاری باید کرد تا تشنگی در کام اشباع شده اما کاذب این ملت بیدار شود. اما چرا ما تشنه نیستیم. واکاوی این پرسش می تواند بخشی از واقعیت را روشن کند. 

مهمترین علت این که چرا ما تشنه ی نیستم ، در این است که درون ما از پرسش و سئوال خالی است. مقدمه ی دانستن و شوق رسیدن به آگاهی، همانا وجود پرسش ها یی است که روح و جان را بی تاب می کند و یک دم آدمی را رها نمی کند . قرار نمی یابند و خود را به در و دیوار ذهن و ضمیر می زنند تا پاسخی بیابند وآرام گیرند. شاخک های معرفت آدمی هنگامی حساس می شود که پرسش را حق خود و بلکه مولفه ی وجودی خویش تلقی کند. آنان که صندوق خانه ی ذهن خود را در برابر هر سئوالی بسته اند و شک و پرسش را شبهه و تردید در دینداری تصور می کنند ، هیچ نیازی به جستجو و کاوش در خود احساس نمی کنند. و باز این که چرا درون ما خالی از سئوال است؟ 

چرا طلب و خواهشی در ما شکل نمی گیرد و نمی دانیم که نمی دانیم؟ 

2 - کتاب نمی خوانیم زیرا دچار خود شیفتگی فرهنگی شده ایم. 

خود شیفتگی فرهنگی و قومی سبب شده است نوعی احساس سیری و اشباع شدگی کاذب درون ما را فرا بگیرد. ما از همه برتریم . این را تاریخ و انقلاب مان به ما حقنه کرده است. شکوه تاریخی پارتیان و هخامنشیان ما را به وجد می آورد تا به خود بگوییم : هنر نزد ایرانیان است و بس. وقتی علم و هنر نزد ما است ، دیگر چه جای خواندن مکتوبات دیگران و توجه کردن به آثار و هنرهای سایر ملل است . شکوه تمدن اسلامی قرن سوم به بعد چنان افتخاری در ما ایجاد می کند که سرفرازانه و البته با تفاخر دیگران را می نگریم و جهان را ریزه خواران خود می دانیم. کم نیستند کسانی که معتقدند کشورهای پیشرفته ، علوم جدید را همگی از مسلمین و تمدن اسلامی به عاریت گرفته اند. وقتی چنین است دیگر چه جای روی آوردن به علوم دیار غرب. دانستن و خواندن از آن کسانی است که هنوز خود را محتاج می دانند. ما که ابن سینا و فارابی و رازی
و ملاصدرا و ... داریم دیگر نیازی به پژوهش و مطالعه و تحقیق و تامل علمی نداریم . به تعبیری دیگر آن چه خوبان همه دارند ما یکجا داریم. 

تنبلی و راحت طلبی باعث شده است اقتصاد و سامان اجتماعی مان با انواع آسیب ها روبرو شود. کافی است میانگین کار سودمند ایران را با کشورهای دیگر مقایسه کنیم تا این ادعا ثابت شود. وضع اداری و نظام بورکراسی بیمارگون، نشان می دهد که میزان کار مفید به شدت پایین است. جایی که سخت کوشی در افواه عمومی کار خوشایندی نیست.



وقتی گلی را گم کرده باشیم، به هر گل که برسیم آن را می بوییم. اما آن هنگام که بوستان حقیقت جملگی در اختیار ما باشد، جستن و بوییدن و پرسش کردن و بی تابی و خود را به در و دیوار زدن ، دیگر معنایی ندارد. کسی در جستجوی "آواز حقیقت " می دود که آن را نیافته باشد. اما واصلین به سرزمین آرامش ، سر بر زمین می گذارند و خواب چشمانشان را می رباید، گویی در آرامش ابدی فرو رفته اند. یا به تعبیری دیگر سرخوشانه تعطیلات تاریخی شان را شادمانه می گذارند. 

3- کتاب نمی خوانیم زیرا از شک کردن در پایه های نظری مان می ترسیم.
 

ترس از شک وپرسش در ما ریشه دوانده است. چنین می اندیشیم که شک می تواند ایمانمان را برباید. ما نمی پرسیم و طلب درونی نداریم زیرا آموزش ندیده ایم باورهای مان را با رویکردهای انتقادی بررسی کنیم. از پرسش فرار می کنیم زیرا می ترسیم پذیرش هر سئوالی مجموعه ی اعتقاداتمان را در هم ریزد و نظم سنتی و گذشته مان را از هم بپاشد. می ترسیم هندسی معرفتی و چهارچوب باورهای مان شکسته شود. ما از تغییرات هراسانیم به ویزه اگر با خواندن کتاب مجبور به تغییرات درونی شویم. مطالعه هم برای پاسخ یافتن است و هم شروع پرسش های جدید . 

4 - کتاب نمی خوانیم زیرا احساس می کنیم به قله های یقین رسیده ایم

کسانی که به یقین معرفتی رسیده اند، محتاج جستجو و خواندن و مطالعه نیستند. به خورشید رسیدگان حقیقت و به یقین واصل شدگان معرفت – البته چیزی برای دانستن نمی یابند و سخن ناخوانده ای برای خواندن نمی بینند. روحیه ی حقیقت طلبی با احساس سیری معرفتی از دست می رود. در این میان، نگرش دینی نقش اسای بازی می کند. دیندارانی که معتقدند هر آن چه لازم بوده است توسط دین به آنها داده شده است و باقی همه علم نیست و بلکه "لاشه ی علم" است ، دروازه معرفتی شان را به روی دیگر علوم و معارف می بندند و به تاریک خانه ی ذهنشان و دارایی های خاک گرفته شان افتخار می کنند. آموختن برای رسیدن به یقین است و کسی که به خورشید حقیقت رسیده است و غبار از آسمان ذهنش رخت بر بسته است، نیاز و طلبی در خود احساس نمی کند. 

درون به آرامش رسیده راه به پرسش نخواهد داد. وقتی احساس می کنیم ، حقیقت مطلق، درتملک و تصاحب ما است. هنگامی که دچار همه چیزدانی شده ایم، هر اتفاقی که بیفتد گو بیفتد، کاخ (به ظاهر ) مستحکم اعتقادات و باورهای سخت ما تکان نمی خورد و بر او هیچ اثر نمی نهد. 

5- کتاب نمی خوانیم زیرا فکر می کنیم مسئله ی مبهمی وجود ندارد.
 

پاسخ همه ی آن چیزهایی که می خواستیم بدانیم، اکنون می دانیم. پرسش های ما تماما به فرجام پاسخ رسیده اند و به این ترتیب محتاج کاوش عقلی و جستجوی معرفتی نیستیم. "دنیل کلاک و ریمون مارتین" نوشته اند:" در دوران کودکی یکپارچه سئوال بودیم و جهان ، شگفتی ما را بر می انگیخت. بعد که بزرگ شدیم، تمام کنجکاوی کودکانه مان را دور ریختیم و زندان پاسخ هایی گرفتار شدیم که پرسش های اساسی ما را سرکوب کرد. حالا دیگر این پرسش ها نمی تواند در ما انگیزه ای ایجاد کنند. ما پاسخ ها را یافتیم، اما در عوض راز را از دست داده ایم". زندانی پاسخ های کلیشه ای شدن و در بند چهارچوب های منجمد تاریخی گشتن، با ما کاری کرده است که " آگاهی" را به حاشیه ی بودن مان رانده ایم و راه های نفوذ پرسش را به اندیشه مان سد کرده ایم. پاسخ، مرگ تفکر است. مهر پایان زدن بر اندیشه و پژوهش های عقلانی است. یرای ما پاسخ مهمتر از پرسش است از این رو" خود را متقاعد می کنیم که دیدگاه ما ، تنها دریچه ی مطمئن به روی واقعیت راستین است". به این جهت است که "دگر اندیشی" ، اتهام و گناه نابخشودنی تلقی می شود، زیرا در مقابل پاسخ های عرفی و جاافتاده ای که همه عمر را با آنها سرکرده ایم، سرکشی می کند و آنها را به مبارزه می طلبد. 

6 - کتاب نمی خوانیم چون کتاب خواندن کار سختی است. 

مطالعه کاری است دشوار( برخلاف برداشت عمومی) .

 حروف در کنار هم قرار می گیرد تا واژه ساخته شود

کتاب هنگامی بر صدر می نشیند و قدر می بیند که همه چیز به قدر کافی جدی قلمداد شود. آن چنان جدی که ذهن را به تامل و پرسش وا دارد و تفکر را به فهمش فراخواند. کتاب از آن فرهنگی است که برخوردی فعال و کاملا جدی با جهان دارد و خود را نیازمند شناخت آن می داند.
. سپس کلمه و آنگاه جمله. و... خواندن مستلزم صبر و شکیبایی در برابر جملاتی است که به راحتی تن به فهم شدن نمی دهند. تنبلی ذهنی و بی حوصله گی های ناشی از حجم کار و مشغله های کثیری که برای گذران زندگی روزمره ، بدان مشغولیم ، سبب می شود مطالعه را وقت گیر و حتی بیهوده تلقی کنیم. چشم های ما به حروف عادت ندارند. به راحتی ساعت ها و ساعت ها حرف می زنیم و فیلم می بینیم و در کنار یکدیگر تخمه می شکنیم، اما دقایقی مطالعه، ما را خسته می کند. مطالعه، کار دشواری است ،به ویژه برای فرهنگ ایرانی که هنوز در زمانه ی فرهنگ شفاهی به سر می برد. با کتاب بیگانه ایم اما با بیگانگانی که همه ی وقتمان را می ربایند در صلح و دوستی هستیم. جامعه ی ایرانی جامعه ی شفاهی است . برای آنان که تحمل تامل ،اندیشه ، تفکر و مطالعه ندارند ، خواندن چه عذاب آور است. 

7 - کتاب نمی خوانیم چون دچار تنبلی و بی حالی شده ایم

تنبلی تاریخی، ما را به " امتناع در اندیشه " کشانده است. ما دچار کرختی شده ایم. بی حالی و تن آسایی در همه ی منافذ زندگی ما جریان یافته است. تنبلی و راحت طلبی باعث شده است اقتصاد و سامان اجتماعی مان با انواع آسیب ها روبرو شود. کافی است میانگین کار سودمند ایران را با کشورهای دیگر مقایسه کنیم تا این ادعا ثابت شود. وضع اداری و نظام بورکراسی بیمارگون، نشان می دهد که میزان کار مفید به شدت پایین است.
 جایی که سخت کوشی در افواه عمومی کار خوشایندی نیست.

گفت بر خود گیر آسان کارها کز روی طبع
سخت می گیرد جهان بر مردمان سخت کوش 

لابد همه ی ما زمان دانش آموزی و دانشجویی مان رابه یاد داریم ، و به یاد داریم کسانی را که درس خواندن را جدی می گرفتند و تمام سعی و تلاششان را در خواندن می گذاشتند،

 به چه القابی شناخته می شدند. 

8 - کتاب نمی خوانیم زیرا بیش از حد ساده انگاریم و ذهن بسیط داریم. 

"جنبش ساده سازی" امور چون خوره همه ی ساحت های زندگی فکری و عملی مان را از درون پوسانده است. فقط کافی است به سیاست ورزی ، دینداری و سایر عرصه های زندگی ایرانی، نظری بیفکنید. گویی در چشم ما ایرانیان همه چیز بیش از اندازه ساده شده است. سیاست به سخنرانی ، دینداری به ریش و شله و پیراهن سیاه و علم به برخی حفظیات تقلیل یافته است. ذهن بسیط، همه چیز را ساده می کند تا بتواند آن را فهم کند زیرا اساسا قادر به درک پیچیدگی ها نیست، از این رو است که از " اهل تحلیل" به تمسخر یاد می شود و روشنفکران به منزله ی برهم زنندگان نظم ساده ی زندگی و مزاحم هایی شناخته می شوند. آنان که خواب ها را می ربایند و تشویش و اضطراب را بر جان آدمی می نشانند؛ از این رو مستحق طعن و لعن و برخوردهای شدید هستند. یکی از متهمان اصلی بیان کننده ی پیچیدگی ها ، کتاب است. کتاب ، تفکر و اندیشه را به کشمکش و آشوب می کشاند و جهان ساده شده را پیچیده می کند. کتاب، آموخته ها و دارایی های ذهنی را به جدال و پیکار می کشاند.
 
9- کتاب نمی خوانیم زیرا هیچ چیز برای ما جدی نیست. 

"جنبش غیر جدی سازی" نیز به نحو تاریخی بنیان سست اندیشی های ما را فراهم کرده است. گویی در این دنیا هیچ چیز آن قدر جدی نیست که بخاطر آن خود را به تعب و سختی بیفکنیم. جهانی غیر جدی که باید بر لب جوی آن بنشینیم و گذر عمر را ببینیم. زیرا جهان سخت گیرد بر کسانی که زندگی را سخت می گیرند. این نیز بگذرد، پس خوش باش و دم غنیمیت شمار . روحیه ی غیر جدی گرفتن امور ، زهرتلخ و کشنده ای بود که صوفیان بر دهان فرهنگ ایرانی چکاندند و آن را چنان مسموم کردند که دیگر هیچش چاره نیست. نشانه ای از این واضح تر که جدی ترین مسایل و حتی مقدس ترین باورهای مان را به مسلخ شوخی و لودگی می کشانیم. و معلوم است که امور غیر جدی سزاوار پرسش و تحقیق نیستند و تفکر و تعمق در مسایل غیر جدی روا نیست. 

کتاب هنگامی بر صدر می نشیند و قدر می بیند

کتاب نمی خوانیم زیرا دانایی و آگاهی را کالایی فانتزی و غیر ضرور می دانیم. کمی توجه به مناسبات اجتماعی ، این نکته را یادآوری می کند که عنصر دانایی مولفه ی قدرتمندی محسوب نمی شود.
که همه چیز به قدر کافی جدی قلمداد شود. آن چنان جدی که ذهن را به تامل و پرسش وا دارد و تفکر را به فهمش فراخواند. کتاب از آن فرهنگی است که برخوردی فعال و کاملا جدی با جهان دارد و خود را نیازمند شناخت آن می داند. 

10- کتاب نمی خوانیم زیرا به تدریج ،پیمانه ی معرفتی مان ظرفیت خود را از دست داده است. 

پیمانه ی معرفتی ما چندان کوچک شده است که با خواندن چند سطر از یک کتاب، احساس می کنیم مملو از علم شده ایم، می پنداریم قله های علم را فتح کرده ایم. با نوشیدن یک جرعه می، بد مستی می کنیم و به اندک شرری جانمان را می سوزانیم. نقل می کنند طلبه ای تازه وارد به حوزه ی علمیه ، پس از چند ماه تلاش، صرف افعال را حفظ کرده بود. روزی جلوی آیینه ایستاده بود و می خواند: ضرب، ضربا، ضربوا..... سپس با حالت اعجاب برانگیر و بهت آور به خود اشاره می نمود و زمزمه می کرد :
یک سینه و این همه علم؟ 

11- کتاب نمی خوانیم زیرا به تناقضات درونی مان آگاه نیستیم. 

به تناقضات درونی مان آگاه نیستیم و یا حل این تعارضات برای ما اهمیتی ندارد. هر یک از ما اگر لحظه ای به خود بیندیشیم خواهیم دید که سرزمین باورها و اعتقاداتمان مملو از تناقضات و ناسازگاری هاست. پاره هایی از باورها با پاره های دیگر نمی خوانند و هم دیگر را طرد و نفی می کنند . اما ما به همه ی آنها هم چنان پایبندیم و گاه حاضریم حتی جان خود و جان دیگران را در پای این تناقضات، قربانی کنیم. عموما نمی دانیم چرا واجد باورهای ناسازگار هستیم و به این جهت است که فاقد تکاپوی لازم معرفتی برای بسامان کردن ناسازه ها درونی مان هستیم. کتاب نمی خوانیم زیرا می ترسیم با کنار زدن رویه به ظاهر آرام اعتقاداتمان، گندآبها و ناسازگاری ها و آشوب های زیرین و پنهان شده، عیان شود و به سطح آگاهی کشانده شوند.
 
12- کتاب نمی خوانیم زیرا ملتی توده وار هستیم . 

مشی و مرام ملت توده وار، پیروی و تبعیت و تقلید از دیگران است. از این رو کمتر می شود مسئولیت باورها و پنداشت های مان را بر دوش بگیریم. مسئولیت گریزی (و به تعبیر اریک فروم)، گریز از آزادی، نشانه ی روشن جامعه ی توده وار است. انسان توده وار از خود می گریزد ، فردیتش را قربانی می کند تا امنیت به دست آورد. انسان توده وار عقلانیت خویش را فرو می نهد و (به تعبیر اریک هوفر) مرید راستین رهبرانش می شود. مسلم است که برای پیروی و تقلید، نیازی به تامل، تفکر، اندیشه، خردورزی و جستجوهای عقلانی نیست. و درست برعکس، این دسته از فعالیت های خردورزانه مخل پیروی و مریدی است. کتاب، آدمی را از پیروی باز می دارد و اندیشه ی انتقادی را بر جای آن می نشاند. انسان توده وار از کتاب گریزان است زیرا او را به اندیشه و ارزیابی فرا می خواند. پذیرش کتاب، به معنای پایان یافتن دنباله روی توده ها از رهبران است. کتاب، مسئولیت فهمیدن را به شخص خواننده کتاب وا می نهد. در حالی که پیش از این ، ادراک و فهم خویش را به دیگری واگذار کرده بود. نتیجه آن که کتاب، پیش نیاز آزادی است . ملتی که با کتاب قهر باشند گریز و گزیری از اسارت ندارند.
 
13- و بالاخره کتاب نمی خوانیم زیرا ارزش دانایی و آگاهی را نمی دانیم. 

کتاب نمی خوانیم زیرا دانایی و آگاهی را کالایی فانتزی و غیر ضرور می دانیم. کمی توجه به مناسبات اجتماعی ، این نکته را یادآوری می کند که عنصر دانایی مولفه ی قدرتمندی محسوب نمی شود. گویی برای تنظیم روابط و مناسبات و حل منازعات ، به اندک دانایی قناعت کرده ایم
 و به کاربرد آن در زندگی باور نداریم. 

شاید هم زندگی را آن گونه سامان داده ایم که دیگر نیازی به دانایی و آگاهی نداریم.
 
 
 

"مطالعه" كه فرهنگ لغت "عميد" آن را "اطلاع يافتن از چيزي با ادامه نظر در آن" معني كرده است، نه تنها زير بناي "پژوهش " و نخستين گام براي تحقيق است بلكه به عقيده كارشناسان جزو نيازهاي روحي و معنوي انسان نيز محسوب مي‌شود.
شايد براساس همين نياز است كه بسياري از "انسان شناسان" او را موجودي "جستجوگر" تعريف كرده‌اند. عده‌اي از كارشناسان معتقدند درك اين نياز توسط خود شخص، محتاج "فرهنگ" خاصي است و براي اين كه شخص بفهمد كه چنين نيازي دارد بايد تربيت شود و اين كار بايد در سال‌هاي اوليه عمر انسان انجام شود.
مرحوم "كيومرث صابري" مدير مسئول مجله طنز "گل آقا" در سال ‪ ۷۳‬نظر خود در اين خصوص را اين طور بيان داشت:برخلاف خورد و خواب كه اگر مبتني بر آموزش هم نباشد، براساس "غريزه" انجام مي‌شود، "مطالعه" و عادت به مطالعه به تربيت و آموزش نياز دارد. وي به امكان بروز نتايج مخرب و مضر همين آموزش‌ها در سال‌هاي اوليه عمر انسان نيز اشاره كرد و گفت :
"اگر در دبستان، مساله "مطالعه" براي بچه‌ها به شكل يك كار شيرين و دلچسب در نيايد و اگر "خواندن" جنبه يك وظيفه و تكليف اجباري به خود بگيرد، كودك كم كم "باسواد" مي‌شود ولي با كتاب دوست و رفيق نمي‌شود و از آن مي‌گريزد. همواره گفته شده است همان طور كه جسم ما به غذا نياز دارد، فكر ما هم بايد تغذيه شود و غذاي فكر همان كتاب و مطالعه است كه از بين رفتني و دور انداختني نيست، در حالي كه غذاي جسم اگر از بهترين مواد غذايي هم تهيه شود، در نهايت از بين مي‌رود.
به هر حال بشر از زمان‌هاي دور همواره در پي اين بوده‌است كه پاسخي براي پرسش‌هاي خود بيابد و براساس يافته‌هاي خود بنيان‌هاي زندگي فردي و اجتماعي خود را توسعه بخشد. با توسعه جوامع بشري، راه‌هاي ثبت "انديشه‌ها" و "دانستني ها" و تبادل آن با ديگران نيز توسعه يافت. اگر زماني از ديوار غارها استفاده مي‌شد و در دوره‌هايي بر الواح گلي، چوب، سنگ، استخوان و پوست حيوانات نگاشته مي شد، بااختراع كاغذ و صنعت چاپ، توسعه شگرفي در حوزه علم و فرهنگ پيداشد و امروزه با انتشار انبوهي از كتاب‌ها، نشريات و ساير مطالب ، دريايي از "خواندني‌ها" براي غوطه‌وري انديشه‌هاي كنجكاو و تشنگان "مطالعه" فراهم شده است.
پا به پاي پيچيدگي روز افزون جوامع انساني شكل و ظاهر "كتاب" تغيير يافته و هم اكنون نيز فن‌آوري‌هاي ديجيتالي و ميكروتكنولوژي نيز در اين زمينه به كمك جامعه بشري شتافته و در واقع در بسياري از زمينه‌ها اطلاع‌رساني و كسب آگاهي از اين طريق صورت مي‌گيرد. حال بايد پرسيد، براستي چرا علاقمندي به مطالعه در جوامع مختلف به ويژه كشور ما متفاوت است ؟

روزنامه "ايران" در تاريخ ‪ ۱۹‬فروردين سال جاري نوشت:
وضعيت كتابخواني در كشور ما آنگونه كه آمار رسمي وزارت ارشاد گوياي آن است يعني حدود ‪ ۴‬دقيقه در شبانه روز چندان رضايتبخش به نظر نمي‌رسد. به ويژه اين كه اين آمار سبب شده ايران علي‌رغم برخورداري از سابقه طولاني فرهنگي و تمدني در رده كشورهايي چون افغانستان و بنگلادش قرار گيرد. سايت روزنامه "هدف و اقتصاد" نيز در تاريخ ‪ ۹‬آذر سال جاري طي مقاله‌اي نوشت: طبق آخرين آمارها سرانه مطالعه در ايران ‪ ۸‬دقيقه در روز است كه اگر آمار مربوط به محصلين و دانشجويان را از آن كم كنيم چيزي در حدود ‪۲‬ دقيقه در روز باقي مي‌ماند.
نويسنده مقاله نوشته است: كشورهاي در حال توسعه نزديك به ‪ ۸۰‬درصد جمعيت جهان را تشكيل مي‌دهند اما كمتر از ‪ ۳۰‬درصد كتاب‌هاي جهان را توليد مي‌كنند و كمتر از اين مقدار نيز به كتابخواني مشغولند، اين در شرايطي است كه كشورهاي توسعه يافته با جمعيتي حدود ‪ ۲۰‬درصد جمعيت جهان، ‪ ۷۰‬درصد كتاب‌هاي جهان را توليد مي‌كنند.
اروپا در سال ‪ ۱۹۹۱‬به ازاي هر يك ميليون نفر جمعيت خود ‪ ۸۰۲‬عنوان كتاب منتشر كرده، اما قاره آسيا در همان سال به ازاي هر يك ميليون نفر ‪ ۷۰‬عنوان و قاره افريقا ‪ ۲۰‬عنوان منتشر كرده است.
سايت "همشهري آنلاين " نيز در مطلبي به مناسبت هفته كتاب نوشت: برخي برآوردها سرانه مطالعه در ايران را ‪ ۲‬دقيقه در شبانه‌روز اعلام كرده‌اند كه اگر مطالعه كتب درسي را نيز به آن اضافه كنيم، اين رقم به ‪ ۷‬دقيقه مي‌رسد كه در مقايسه با كشورهاي پيشرفته كه بيش از ‪ ۵‬ساعت از شبانه‌روزشان را مطالعه مي‌كنند، فاصله بسيار عظيمي است.
اين منبع افزود: در كشور ما، با توجه به اينكه ‪ ۸۰‬درصد جمعيت را قشر با سواد تشكيل مي‌دهد، سرانه مطالعه ما با كشورهايي چون افغانستان، بنگلادش و يا چند كشور آفريقايي برابر است. در مورد شمارگان (تيراژ ) كتاب هم وضعيت اسفناك است. با توجه به جمعيت ‪ ۷۰‬ميليون نفري ايران، ناشران از ترس اين كه كتاب هايشان بفروش نرود كتاب‌ها را حداكثر در ‪ ۳۰۰۰‬نسخه چاپ مي‌كنند. البته شمارگان ‪ ۲۰۰۰‬و ‪ ۱۵۰۰‬نيز به وفور ديده مي‌شود.
در صورتي كه در كشور فرانسه با جمعيت ‪ ۵۵‬ميليون نفري ، شمارگان كتب به ‪ ۳۵۰‬هزار جلد مي‌رسد. اين سايت خبري همچنين افزود: در طول يكسال از هر ‪ ۱۰‬ايراني، تنها يك نفر يك جلد كتاب خريداري كرده كه بنا به نظر كارشناسان همين يك جلد نيز احتمالا درسي يا كمك درسي است و هر ايراني در هر ‪ ۱۸۹۲‬روز (حدود ‪ ۵‬سال) تنها يك كتاب مي‌خواند.

"علي‌اكبر اشعري " مشاور فرهنگي رييس جمهور و رييس سازمان اسناد و كتابخانه ملي نيز در گفت‌و گو با روزنامه ايران در ‪ ۱۹‬فروردين ماه سال جاري گفت: آمارهاي رسمي كه از سوي وزارت ارشاد علام مي‌شود از پايين بودن سرانه مطالعه در كشور حكايت دارد. يعني در خوش بينانه‌ترين وضعيت، آنگونه كه تاكنون اعلام شده سرانه مطالعه در كشور ‪ ۴‬دقيقه در شبانه روز است. اين موضوع براي كشوري با سابقه فرهنگي و تمدني ما كه قصد دارد الگوي مناسبي از مديريت اسلامي نيز ارائه بدهد چندان مناسب نيست بنابراين لازم است براي اين موضوع حتما چاره‌اي انديشيده شود. نكته حائز اهميت اين است كه در كشور ما بررسي و مطالعه دقيق در زمينه فرهنگ و سرانه مطالعه انجام نشده و معلوم نيست همين آمار اندك و متناقضي كه موجوداست بر چه مبنايي محاسبه مي‌شود؟ آيامطالعه كتب درسي و كمك درسي نيز جزو سرانه مطالعه محسوب مي‌شود؟
آيا كساني كه به منظور مطالعه و تحقيق وارد شبكه جهاني اينترنت مي‌شوند نيز در اين آمارها لحاظ مي‌شوند؟ اگر چه آمارهاي متفاوت بين ‪ ۲‬تا ‪ ۱۵‬دقيقه در روز و حتي در سال در نوسان است، اما آنچه مسلم است، اينكه سرانه مطالعه در كشورمان بسيار پايين است. البته گفته مي‌شود از نظر تعداد عناوين در وضع خوبي هستيم و نسبت به گذشته ‪ ۳‬برابر افزايش داشته‌است ، ولي آيا اين ميزان نسبت به رشد جمعيت با سواد، قابل قبول است؟
علي رغم اين كه برخي آمار به نقل از وزارت ارشاد ارايه شده است، وزير محترم‌ارشاد آمارهاي موجود در خصوص ميزان مطالعه در كشور را تاييد نمي‌كند. در همين زمينه روزنامه "جوان " طي خبري در ‪ ۱۵‬تيرماه نوشت: "محمد حسين صفار هرندي " وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي با اشاره به اين كه هنوز مطالعه دقيقي در مورد ميزان مطالعه در كشور و سرانه كتابخواني وجود ندارد و آمارهايي كه در اين مورد ارايه مي‌شود قابل اعتماد نيست، گفت: سرانه كتابخواني در ايران نسبت به گذشته كاهش يافته است. وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي، با بيان اين مطلب افزود: چه بسا سرانه مطالعه در ايران از كشورهاي ديگر هم بيشتر باشد، ولي تاكنون مطالعه جدي در اين مورد صورت نگرفته است.
وي در ادامه افزود: اما اگر بخواهيم ادعا كنيم كه مساله كتابخواني و مطالعه در كشور ما رونق دارد بايد بگوييم كه با كشورهاي ديگر در اين زمينه خيلي فاصله داريم و ارقام و اعدادي كه در اين زمينه گفته مي‌شود مبني بر اين كه سرانه مطالعه در ايران ده دقيقه و كمتر از اين است، مورد تاييد ما نيست. وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي در ادامه خاطر نشان كرد: واقعيتي كه در مورد جامعه ما وجود دارد اين است كه ما ايراني‌ها كم مطالعه مي‌كنيم، ولي درگذشته سرانه مطالعه در كشور ما زيادتر از امروز بود.

بااین امید و آرزو که بافرهنگ ترین انسانهای این کره خاکی باشیم... 

ایران؛ جامعه بی مطالعه