کو دل به حقیقت نسپارد، مرده ست... (به پاس حقیقت جویی استاد فرزانه ام جناب فرهاد ابو الفتحی)
مهرورزان خردجو سلام.
انگار تازیانه ای از بی خردی دوران،هماره برآن است تا بررخسار خردمندان،
سرخی نافهمی اش را حک کند!
گویی هنوز جاهلیت زمان پیامبر در رگهایشان در جریان است و عناد ابوجهل ها و ابوبکر ها در دلشان...
لذا سخنهای به دورازحق و راستی دل آزرده و پریشانم می کند
و شاید گاهی شاعر...
چندی پیش حکایتی از ملا نصر الدین توسط استاد گرانمایه ام
جناب ابوالفتحی نگاشته شد که انگار شخص یا اشخاصی قادر نبودند تعبیر درستی از آن بنمایند و...
بدینگونه حرف دل الهام را به نمایش گذاشتم
تا شاید شعرش بخوانید و الهام الهی را در واژه هایش بیابید...
عذر تقصیر فراوان از استاد فهیم و ارزشمندم که بی رخصت ایشان دست به قلم برده و حکایتی اندر حکایتشان نگاشته ام...!
*******************
رویای سر بی خردان دانی چیست؟
احوال دل بی خبران خوانی چیست؟
بنشسته و آرزوی والا دارند
اینگونه بود، به نا کجا ره دارند
حق را نبود مسلک آن بد اندیش
دنیا و هوایشان بود، مصدر خویش
حق را و خدایشان فراموش چو شد
آتش شد و با گنه هم آغوش بشد
جانا ! سخن از مهر تو با رب گفتم
گفتا : "خردش به هر بیان وا گفتم
آنکس که شود عالم صادق، زنده ست
فرهاد وشان، اخترشان ، تابنده ست
کو دل به حقیقت نسپارد، مرده ست
او کورو کر است و آشیان داده به پست"
شاکرشده از رب علیمش الهام
آسوده بشد دل حزینش در شام
"حرف دل الهام"