اين عشق نامه را از يک عاشق بپذير ...
معبودا !
مي خواهم از شکوه تو بنويسم
حال که از همه کس و همه جاوامانده ام
و در سياه روشن نيک بختي به دنبال صبح دل انگيز مي گردم
اي کاش بربلنداي قله آرزوهايم همگام با اهورا تا اوج فلک رکاب می زدم
اي کاش مسافر بودم و تو مقصدم بودي
اي کاش ياراي نوشتنم بوددر برابرتو...
پروردگارا !
به سخاوت ابر
به لطافت صبح گاه
و به تمام قلب هاي شکسته سوگند ياد مي کنم
که بی یاد تو حتي اگر تنها معبودم تو باشي یا ز غمي به وسعت
تمام ماه هاي کهکهشان بر سرزمين قلبم احاطه دارد
عاجزانه به درگاه تو رو مي آورم...
نقشه ي آرام خوشبختي را پيش رويم قرارده و مرا تواني ده که
در مقابل تمام شکستها کمر راست کنم
مرا بينشي ده که بيش از پيش تو را بستايم
و صبح گاه همراه تارهاي لطيف باران آواز دل شکسته ام را بسوي
پرندگانت روانه سازم
و در پس آن فرياد زنم:
اي عرش آشيان
اين عشق نامه را از يک عاشق بپذير ...
دلنوشته ها و حرف های دل الهام