مدارس و به دنبال آنها دانشگاه ها خواسته یا ناخواسته با ارائه مدرک و ایجاد امکان جابجایی موقعیت اجتماعی و تسلیم ذره ای از قدرت به تعداد افرادی بیش از اندازه محدود، دامی بزرگ بر سر راه پیشرفت علم و جنبه های مختلف زندگی اجتماعی پهن کرده اند، و  ما آگاهانه یا نا آگاهانه و با شور و اشتیاق برای رسیدن به آن موقعیتها و ثروتها و قدرتهای کوچک و محدود ، خود را گرفتار و اسیر آن دامها میکنیم. از همان لحظه اول ورود ما به مدرسه ” ذهن ما صفحه ای میشود برای نوشتن قدرت بر آن “ و همراه شاخه گلها و جشنهای آغاز مدرسه، ماشین تخریب یافته های بشری نیز کار خود را آغاز میکند و تمام اندیشه های بشری را علیه قربانیان خود به کار میبندد و با کمک خود ما همه نیرو، اشتیاق، خلاقیت و آفرینندگی ، امید ، هدف ، آرمانهای حقیقی و در نهایت خون زندگی اجتماعی را از رگهای جامعه می مکد و خونی فاسد و بیمار را جایگزین آن میکند.( در این جمله در مکیدن خون اغراق شده چون مدرسه هرگز نمیتواند خون کسی را بمکد و دیگر اینکه مدرسه تا این حد  بی رحم نیست. تنها برای جلب توجه به این نکته که مدرسه تا چه  حد میتواند نابود کننده و ویرانگر باشد از این جمله استفاده کردم. ببخشید)

و با تمام قوا سعی میکند از ما ابزاری بسازد برای برآوردن و تامین نیازهای کسانی که خاطرات مشترک آدمیان سرشار از جنایتها و خیانتها و دروغ ها و فریب های آنهاست و ما برای ابزار گونه شدن خویش دست یاری میدهیم و تلاش میکنیم و پاداش این تلاشهایمان ( اگر تلاشهایمان به ثمر برسد ) یک میز کار، القاب بزرگ و کوچک ، کمی قدرت، کمی ثروت و ... تمام اینها در صورتی به ما تعلق میگیرد و برایمان می ماند که به همان حالت ابزار گونگی خود باقی بمانیم. چشمانمان را ببندیم، گوشهایمان را بگیریم و حرفی خارج از برنامه به زبان نیاوریم. ” در واقع این امتیاز ها را از آن رو به ما اعطا میکنند که زنده ماندن ما برای بقای خود آنان ضروریست.“

آنچه که مادر اطرافمان، در مدرسه و در دانشگاه می بینیم ، همگی نشان دهنده پیروزی و غلبه این دستگاه نامرئی تخریب انسان و اجتماع و اخلاق و .... هستند.

حتی اگر تمام انتقادهایی که به مدرسه و دانشگاه و آموزش های مخرب و اثرات منفی آنها شده را نادیده بگیریم، همه ما با دانش آموختگان مدرسه و دانشگاه روبرو بوده ایم. معلمان و اساتیدی که در قبال حقوقی که میگیرند( هر چند هم که از نظر خودشان ناکافی باشد) در قبال وظیفه ای که به عهده دارند احساس مسئولیت نمیکنند، ارزشی برای شخصیت و شعور دانش آموزان قائل نیستند و تمام عقده هایشان را همراه خود به کلاس می آورند و به دانش آموزان منتقل میکنند و...

پزشکانی که برای دیدن بیماران در عرض یک روز درآمدی به اندازه یک ماه حقوق بعضی از مشتریهایشان دارند و رفتارشان با بیماران و همه چیزهای دیگری که همگی میدانیم و طعم آنها را چشیده ایم.( البته این بی انصافیست که به آنهایی اشاره نکنیم که حتی بیش از اندازه وظیفه شان تلاش میکنند و دلسوزند . اما آنها مرا می بخشند چرا که حودشان مشکلات جامعه را خوب میشناسند)

با نگاهی به محیطهای دانشجویی ، فعالیتها و برنامه های دانشجویی ، تعداد زیاد دانشجویان و از طرفی تعداد بیکاران تحصیل کرده و تحصیل نکرده ( یک نکته جالب : یک گزارش تلویزیونی به نقل از وزارت کار و تعاون اعلام کرد که تعداد بیکاران زیر دیپلم کاهش پیدا کرده و تعداد بیکاران لیسانس و بالاتر افزایش یافته. و دیگر اینکه کارفرمایان و صاحبان کار به نیروی کار دانشگاهی اعتماد ندارند و ترجیح میدهند که از افراد بازنشسته به جای جوانان تحصیل کرده استفاده کنند و به نظر من حق دارند. و اینها نشانه ضعف نظام آموزشی ماست) اینطور احساس میشود که تمام این بازیهای دانشجویی هدفی جز سرگرم کردن دوره ای جوانان ندارند ( و جوانان نیز ناراضی نیستند و این سرگرم بودن را دوست دارند) سرگرم شدن به قیمت نابودی نیروی جوان کشور و به بار آمدن مسئولین بی مسئولیت و بی صلاحیت و هدر رفتن سرمایه های مالی و امیدهای ملت.

از دیگر موارد مربوط به دانشگاه و دانشجو عدم توجه و بی اعتنایی آنها نسبت به محیط و جامعه میباشد.( نه اینکه دانشجو انسان منحصر به فردیست، نه. اما در جامعه ما نگاه خاصی به دانشجو وجود دارد که متاسفانه یا خوشبختانه، به حق یا ناحق ، در حال از بین رفتن است. مردم ما به دانشجو امید دارند ، از دانشجو انتظار دارند و به نوعی دانشجو برای مردم یک الگوست)

” افراد جامعه چنان با مناظر تماشایی و دیدنی احاطه شده اند که به جای پرداختن به فعالیتهای سیاسی اجتماعی به تماشای تلویزیون می نشینند.“

این جمله شاید اغراق آمیز باشد اما حقیقت دارد. ماشین مدل جدید ، مبلمان جدید، گوشی موبایل جدید، لباسشویی جدید، قاشق و چنگال جدید و .......

آیا ما به همین چیزها محدود نشده ایم؟ آیا تلویزیون ما همین چیزها را برایمان تبلیغ نمیکند؟ آیا بیشتر نارضایتیها و اعتراضات ما به خاطر نداشتن همین چیزهای جدید نیست؟ آیا ما به اندازه ساعتهایی که به تماشای تلویزیون می نشینیم ، به خودمان، به افکارمان، به مردم ، به جهان و به اتفاقات اطرافمان فکر میکنیم؟ آیا تمام فعالیت فکری ما جز این است که به آنچه از تلویزیون و روزنامه ها و... به ما القا میشود نظر موافق یا مخالف بدهیم؟

” در دنیایی که مرتبا جنبه بازرگانی به خود میگیرد لازم است به گیرنده های کاملا پیشرفته تشخیص مزخرفات مجهز باشیم. “

” چون موضوعات محلی ، ملی و بین المللی مرتبا پیچیده تر میشوند ، چون صدای کسانی که حاضرند به جای ما فکر کنند مرتبا وسوسه انگیز میشود، لازم است با استفاده از مهارت تفکر انتقادی درباره  موضوعات کلی و عمومی به قضاوت عقلانی دست یابیم و بدین ترتیب در حل مسائل اجتماعی مشارکت داشته باشیم.

و باید توجه داشته باشیم که ما با سرمایه ای که حق همه مردم است تحصیل میکنیم. طبق آمار،  دولت برای هر دانش آموز در سال 88 مبلغی بیش از یک میلیون تومان هزینه کرده. ( نکته: در سال 85 سرانه دولت برای هر دانش آموز بیش از 540 هزار تومان و شهریه مدارس غیر دولتی کمتر از 340 هزارتومان بوده است. اما مدارس دولتی کجا ،  مدارس غیردولتی کجا ) در سال تحصیلی 85-86 فقط در دوره های ابتدایی و راهنمایی و اول متوسطه نزدیک به 700 هزار نفر مردود شده اند که گذشته از آسیبهای فردی و اجتماعی آن، هزینه اتلاف مستقیم این شکست معادل 700 میلیارد تومان است .

( با عرض معذرت ) ما خائنیم اگر جز خدمت به مردم به چیزی بیندیشیم. خدمت به مردم نه در معنای والای ایثار و از خودگذشتگی ، بلکه خدمتی که وظیفه و مسئولیت ماست در قبال حقی که مردم بر ما دارند. ما به هزینه گرسنگی و فقر و بیکاری چندین هزار نفر از هموطنانمان تحصیل میکنیم، خیانتکاریم اگر مدرک ما ابزاری باشد برای سرکوب ، تحمیق و تحقیر مردمی که به عنوان یکی از اصلی ترین سرمایه گذاران برای تحصیل ما، اکنون میخواهند سود و ثمره سرمایه گذاریشان را حتی در قبال پرداخت پول دریافت کنند. 

باید قبول کنیم غذایی که در دانشگاه می خوریم از نان گرسنگان و کلاسی که در دانشگاه می رویم از خانه بی خانمانهاست و حضور پوچ و بیهوده ما در دانشگاه ، لگدمال کردن آرزوها ، آرمانها و امیدهای مردم است .

باید نسبت به نقشی که بر عهده گرفته ایم احساس مسئولیت کنیم و نسبت به آنچه در اطرافمان رخ میدهد و تصمیمات و اقداماتی که برای سرنوشت ما و فرزندانمان صورت میگیرد اگاه باشیم. باید چشمها را بشوییم و جور دیگری به جهان نگاه کنیم.

به جای اینکه ریشه تمام مشکلات را به دیگران و به دولت نسبت بدهیم و به جای اعتراض های پنهان و کودکانه ( از نوع اعتراضهای داخل تاکسی و ...) به انتقادهای واقعی و سازنده از دولت بپردازیم و سعی کنیم به اعمال و رفتارهای خودمان هم توجه کنیم ، از خودمان انتقاد کنیم و کمی از مسئولیت نابسامانیها را بر عهده بگیریم. چرا که این ماییم که دولت را تشکیل میدهیم و هر انتقادی از دولت شامل خود ما هم میشود.

در آخر ، تشکر می کنم از وقتی که برای خواندن این نوشته گذاشتید ( بیان مشکلات از زبان یک نفر دلیل بر عاری بودن و دور بودن آن شخص از مشکلاتی که بیان می کند نیست ) و معذرت خواهی میکنم اگر  احتمالا با خواندن این نوشته این فکر به شما القا شد که من خودم را در قله های کمال نشانده ام و قصد نصیحت کردن شما را دارم . هرگز. قصد من فقط بیان غصه ها بود وگرنه من خودم نیاز شدیدی به اصلاح شدن دارم.