گاهی اتفاقاتی در زندگی ما رخ می دهد که همچون کتابی بر جسته در کتابخانه ی خاطراتمان خودنمایی می کند. اگر در میان هزاران اتفاقی که از سر تصادف یا تعمد در طول زمان بر انسان می گذرد لحظه ای فراغتی دست دهد، آن کتاب برجسته خودنمایی خواهد کرد و خواسته یا ناخواسته مجبوری آن را ورق بزنی چه بسا گاهی با قهقهه ی مستانه از ته دل یا با اشکی پنهان از دیگران واژگان آن را سیراب کنی. آری منم در میان کتابخانه ی خاطراتم  کتابی برجسته دارم که گهگاه می خوانمش و گهگاه می نویسمش اما با قلمی سفید بر صفحه ای سفید!