رویای آدم مضحک _ داستایوفسکی
فیودور میخائیلوویچ داستایوسکی ، در سال ۱۸۲۱ در مسكو به دنيا آمد.وی در اوایل فوریه سال ۱۸۸۱ در اثر خونریزی ریه درگذشت.
پدرش پزشک بود و از اوکراین به
مسکو مهاجرت کرده بود و مادرش دختر یکی از بازرگانان مسکو بود.در ۱۸۳۴
همراه با برادرش به مدرسهٔ شبانهروزی منتقل شدند و سه سال آنجا ماندند. در
پانزده سالگی مادرش از دنیا رفت. در همان سال امتحانات ورودی دانشکدهٔ
مهندسی نظامی را در پترزبورگ با موفقیت پشت سر گذاشت و در ژانویه ۱۸۳۸ وارد
دانشکده شد. در تابستان ۱۸۳۹ خبر فوت پدرش به او رسید.
در ۱۸۴۳ با درجه
افسری از دانشکده نظامی فارغالتحصیل شد و شغلی در ادارهٔ مهندسی وزارت
جنگ به دست آورد. تا تابستان ۱۸۴۴ سهم ارث پدریاش به موجب ولخرجیهای
مختلف به اتمام رسید. اوژنی گرانده اثر بالزاک را ترجمه کرد و در همین سال
از ارتش استعفا داد.
در زمستان ۱۸۴۴-۱۸۴۵ رمان کوتاه مردم فقیر را نوشت
که بدین وسیله وارد محافل نویسندگان بزرگ روسی شد و برای خود شهرتی کسب
کرد. در طی دو سال بعد داستانهای همزاد، آقای پروخارچین و خانم صاحبخانه
را نوشت.
در سال ۱۸۴۹ توسط پلیس مخفی به جرم براندازی دستگیر شد. دادگاه
نظامی برای او تقاضای حکم اعدام کرد که در ۱۹ دسامبر مشمول تخفیف شد و به
چهار سال زندان و سپس خدمت در لباس سرباز ساده تغییر یافت.
در زمان
تبعید و زندان حملات صرع که تا پایان عمر گرفتار آن بود بر او عارض گشت. در
۱۵ فوریه ۱۸۵۴ از زندان بیرون آمد تا دورهٔ بعدی مجازاتش را در لباس سرباز
عادی طی کند. به عنوان مأمور خدمت در گردان هفتم پیاده نظام سیبری به
سمیپالاتینسک اعزام شد.
در ۶ فوریه ۱۸۵۷ بعد از دو سال عشق جانفرسا با
«ماریا دیمیتریونا» بیوهٔ یک کارمند گمرک ازدواج کرد. در بهار ۱۸۵۹
استعفایش از ارتش پذیرفته شد و توانست به نزدیکی مسکو نقل مکان کند. دو
داستان خواب عموجان و دهکدهٔ اشپیانچیکوو را نوشت و به چاپ رسانید.
عرضحالی برای الکساندر دوّم فرستاد و بدین وسیله اجازه یافت به پترزبورگ
برود.
در نشریهای که برادرش منتشر میکرد ‐ «ورمیا»شروع به
روزنامهنگاری کرد. از ژوئن تا اوت ۱۸۶۲ به اروپا سفر کرد. داستانی به نام
ماجرای بیشرمانه را در «ورمیا» به چاپ رسانید. در ماه ژوئن ۱۸۶۳ «ورمیا»
تعطیل شد. قسمتی از تابستان و پاییز ۱۸۶۳ را با معشوقش در اروپا گذراند. در
۱۰ ژوئیه ۱۸۶۴ «میخاییل داستایوسکی» برادر بزرگش درگذشت. در ۱۶ آوریل ۱۸۶۴
ماریا دیمیتریونا درگذشت.
در فاصله سالهای ۶۴-۱۸۶۲
کتابهای خاطرات خانه مردگان و آزردگان را به چاپ رسانید.در ۱۸۶۶ جنایت و
مکافات را نوشت و در اکتبر همان سال رمان قمارباز را در ۲۶ روز نوشت این
کار با تندنویسی «آنا گریگوریونا» انجام شد. در ۱۵ فوریه ۱۸۶۷ با آنا
ازدواج کرد و در آوریل همان سال با همسرش به اروپا سفر کرد و تا تابستان
۱۸۷۱ به روسیه بازنگشت. در این سفر بارها پول خود را در قمار از دست داد.
سال اول سفر را در سوئیس و سال دوم را در ایتالیا و دو سال آخر را در
دِرِسدِن گذراند.
نوشتن ابله را در ژانویه ۱۸۶۹ در فلورانس به پایان
رسانید و همیشه شوهر را در پاییز همان سال در درسدن نوشت. در ژوئبه ۱۸۷۱
نوشتن جنزدگان را به پایان رسانید. در آغاز سال ۱۸۷۳ سردبیر مجلهٔ «گراژ
دانین» شد و تا ماه مارس سال بعد به این کار ادامه داد. جوان خام را در
زمستان ۷۵‐۱۸۷۴ نوشت که در طول سال ۱۸۷۵ در مجله «اوتچستیه زابیسکی» انتشار
یافت.
یادداشتهای روزانهٔ نویسنده را طی سالهای ۷۷‐۱۸۷۶ به همین نام در روزنامه منتشر کرد.
برادران کارامازوف در طول سالهای ۷۹‐۱۸۸۰ به تدریج در «روسکی وستنیک» منتشر شد.
فیودور میخاییلوویچ داستایوسکی (داستان نویس روسی)
از جمع صدها خرگوش هرگز یک اسب به وجود نخواهد آمد و از گردآوری صدها نکته سؤظن هیچگاه دلیل قاطعی به دست نمیآید.داستایوسكی
اگر خدایی وجود نداشته باشد، آنوقت هرکاری مجاز است.داستایوسكی
ما مرده به دنیا میآییم. مدتهاست که دیگر نسلهای ما از پشت پدران و از رحم مادرانی زنده به دنیا نیامدهاند...دانستن این معنا حتی برایمان دلچسب است، لذت میبریم که چنین هستیم؛ ما ساختگی و تصنعی هستیم و دائما نیز بر این تصنعیبودن افزوده میشود. مدتهاست که به آن خو کردهایم. به گمانم به زودی بر آن خواهیم شد تا ترتیبی بدهیم که به صورت اندیشه محض متولد شویم. داستایوسكی
قدم تازه اي برداشتن... اين چيزي است که مردم بيشتر از آن ميترسند. داستایوسكی
آدمی هرقدر هوشمندتر باشد، افسردگی و بطالتش بیشتر است! داستایوسكی
انسان تنها موجود زنده اي است که نميخواهد آن چه را که هست بپذيرد . داستایوسكی
تنها آرامش و سكوت، سرچشمه ی نیروی ابدی و جاوید است. داستایوسكی
زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ كنند، ولی به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. داستایوسکی
كسی كه به خودش دروغ می گوید و به دروغ خودش گوش می دهد، كارش به جایی خواهد رسید كه هیچ حقیقتی را نه از خودش و نه از دیگران تشخیص نخواهد داد. داستایوسكی
اگر یك روز، یك ساعت، ناگهان همه چیز بخواهد به یك چیز تبدیل شود، برترین آنها مهر ورزیدن است. داستایوسكی
سراسر زمین از بالا به پایین، آكنده از اشك بشر است. داستایوسكی
دانش بیمناك ترین بلای جان آدمی است... رنج و بدبختی آن از طاعون و قحطی و جنگ بیشتر است. داستایوسكی
حقیقت تركیبی است از گریه ها و خنده ها. داستایوسكی
انسان موجودی است كه به همه چیز عادت می كند. داستایوسكی
من معتقدم كه همه ما باید عشق به حیات را دریابیم و زندگی را دوست بداریم. داستایوسکی
هر چه بیشتر از افراد بشری متنفر میشدم، عشقم به بشریت فزونتر میشد.داستایوسكی
کتابهای داستایوسكی:مردم فقیر ، شبهای سپید ، خاطرات خانه مردگان ،یادداشتهای زیر زمینی ،جنایت و مکافات ،ابله ،قمارباز ،جن زدگان ،همیشه شوهر ،نازنین ،جوان خام ،دزد با شخصیت ،نازکدل ،خان صاحبخانه و ...