"باران می بارد!‏

با این دو نفره بودن هوا؛

من؛ تنها!‏

تو؛ تنها!"‏

و چتر؛ سایبانِ فراموشی ما...‏

پی نوشت 1:

 شده اول صبحی بنشینی پای لپ تاپ که به هوای مرتب کردنِ مقاله ها، خوابت نبره، اما صدای بارون 

بی تابت  کنه. صدای چرخ ماشین ها روی آسفالتِ خیس حتی...

همین بشه که بری بین عکس ها و شعرهای بارونی بگردی و سرآخر هم دوتا که بیشتر به هم میان رو جدا کنی برای اینجا !
با این همه خدا رو شکر میکنی برای هوای خوبِ این روزها...‏

پی نوشت 2:

نقاشی های این نقاش رو خیـــــلی دوست دارم، فضا و ترکیب فوق العاده رنگ هاش عالی اند، نقاشی های دوست داشتنی تر از این هم بود، اما این یکی بیشتر به فضای شعر و اول صبح میومد.‏

پی نوشت 3:

شعر هم گویا از میلاد تهرانی ست، که سطر آخرش رو من اضافه کردم.

پی نوشت 4 :

از همه دوستانی که در همه حال احوال پرسم هستند و لطف و مهرشون رو از حقیر دریغ نمی کنند سپاسگزارم.