می خواهم بازهم ببوسَمَت درکوچه تنهایـی...
مهربون ترینم!
می گویند: نیاباران !
حال و هوارا عاشقانه نکن!
من و او دیگر "ما " نشدیم.
کدام یک، ازدل عاشق خبردارند ؟!
باران رفیق تنهایی عشق بازان...!
آی...! ببار باران ... ! ببار...!
چه می دانند تنها تو مانده ای برای دل من...
می خواهم بازهم ببوسمت درکوچه تنهایی...
بعد با هم قدم بزنیم و قدم بزنیم و قدم...
اگر شد سری هم به حافظیه...
یک فال حافظ حال هردویمان راجا می آورد...!
من نیت می کنم تو فال را بزن و باز و باز و باز...
آشناست این بیت خواجه شیرازی...
وهر بار با هر فال برای تقدیر من رقم می زند این بیت را...
"الا یا ایها السـاقی ادرکاسا و ناولها کـه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها"
"حرف دل الهام"
+ نوشته شده در یکشنبه پنجم خرداد ۱۳۹۲ ساعت ۸:۳۰ ب.ظ توسط الهام کاکی
|