آه، اي بهار گُمشده...!
با چتر آبی‌ات به خيابان كه آمدی
حتماً بگو به ابر، به باران، كه آمدی
نم‌نم بيا به سمت قراری كه در من است
از امتداد خيس درختان كه آمدی
امروز، روز خوب من و، روز خوب توست
با خنده‌رويی‌ات بنمايان كه آمدی
فواره‌های يخ‌زده يك‌باره واشدند
تا خورد بر مشام زمستان كه آمدی
شب مانده بود و هيبتی از آن نگاه تو
مانند ماه تا لب ايوان كه آمدی
زيبايی رها شده در شعرهای من!
شعرم رسيده بود به پايان كه آمدی
پيش از شما خلاصه بگويم ادامه‌ام،
نه احتمال داشت، نه امكان، كه آمدی
گنجشك‌ها ورود تو را جار می‌زنند
آه اي بهار گُمشده... ای آنكه آمدی!