نظر ارزشمند استاد ربانی بزرگوار در خصوص سلسله پیشدادیان

سرکار خانم کاکی!
با سلام و شادباش از تلاش در خور تقدیرتان و روحیه تحقیق تتبع و کنکاش ستودنی شما. اگر خاطرتان باشد طرح این بحث در رابطه با پژوهشی در باب نوع نگاه ایرانیان باستان به حاکم و تشکیل حکومت و چگونگی و چرایی آن بود و در این راستا پرداختن به 3محور : 1-نوع نگاه به چگونگی پایه گذاری حکومت و مبنای مشروعیت آن در عصر باستان و به ویژه عهد پیشدادیان2-نوع نگاه به چگونگی شکل گیری طبقات اجتماعی در عهد یاد شده و نیز3- نوع نگاه به تعامل دین و دولت در ابتدای تاریخ ایران و... فلذا گزیده ای از نظرات من در این باب تقدیم گردیده امیدوارم مفید فایده باشد:
فردوسی حکیم، پادشاه دارای فره ایزدی را، یا پیامبر خواند(رسول ظاهری)،یا مظهر بالغۀ نبوت(رسول باطنی)داند.به عبارت دیگر او کالبد پادشاه دارای فره ایزدی را یا آکنده از نور رسالت (وحی)،و یا مملو از فروغ هدایت(عقل)پندارد.چرا که معتقد است وقتی حاکمیّت در دست کسانی قرار گیرد که با توحید بیگانه اند، مردم نیز بندۀ حاکمان شوند و از پروردگار کناره گیرند . فلذا در باور فردوسی، سنگ بنای اولیۀ پادشاهی را ،احدی(کیومرث)از سنخ پیامبران پایه گذارد، امّا با فاصلۀ از دورۀ اول، بلوغ عقل کارسازتر و فروغ وحی کم رنگ تر(اتکال به عقل مشهودتر و حضور سروش لطیف تر) میشود.لذا دوران دومین پادشاه(هوشنگ)هنوز متأثر از انوار هدایت و فضای تربیتی اولین پادشاه،به نوعی قدسی رقم میخورد.امّا سومین پادشاه اساطیری (طهمورث)،با خلأ وجودی نور قدسی مواجه شده، به نوعی غفلت گونه،مست بادۀ قدرت شده،فره ایزدی خود را به مرز سراشیبی و سقوط میکشاند،که به یکباره و به یارای نور هدایت عقلِ متأثر از سروش به پالایش خود پرداخته،مجدد اوج میگیرد.امّا در دوران رهبریت چهارمین پادشاه (جمشید)،که سیطرۀ عقل بشری مشهودتر و حضور سروش نامحسوس شد، غرور علمی وی را در اوج اقتدار دچار وهم بی نیازی به خدا (منیّت) نموده،زوال فره ایزدی او را رقم زده،با سلطۀ ضحاک یا آخرین پادشاه ظالم عهد اساطیری تا مدتهای مدید«فرّۀ ایزدی» پادشاهی به محاق فرو میرود.
فردوسی که شرح دوران کیومرث یا اولین پادشاه اساطیری را در قالب دفتر یا کتاب اول شاهنامه در دو فراز و مجموعاً در72 بیت مطرح نموده است،درچهار بیت اول که حالت مقدمه داشته و مدخلی است بر بحث دوران حاکمیت کیومرث، اشاره دارد به اینکه اطلاعات موثقی از زمامداران قبل از کیومرث و نیز نام آورترین آنها به دست نیاورده، اما اذعان دارد به اینکه احتمالاً قبل از کیومرث، حکومت و فرمانروایی به شیوۀ ابتدایی و بدوی وجود داشته است، که وی کلیّت این قضیه را از اقوال جاری بر افواه دریافته است. فردوسی این حکام و زمامداران احتمالی را به عنوان«برتران» و«بزرگان»جامعه های نخستین مطرح نموده است.
«سخنگوی دهقان چه گوید نخست که نام بزرگی به گیتی که جست
که بود آنکه دیهیم بر سر نهاد ندارد کس آن روزگاران به یاد
مگر کز پدر یاد دارد پسر بگوید ترا یک به یک در به در
که نام بزرگی که آورد پیش کرا بود از آن برتران پایه بیش»
آنگاه، براساس پژوهش های خود، میگوید: امّا، نخستین پادشاهی که سنت و آئین تاجگذاری را بنا نهاد
کیومرث بود. چنین گفت کآیین تخت و کلاه کیومرث آورد و او بود شاه
فردوسی که این دوران را عهد غارنشینی یا عصرحجر دانسته، انسانها را بسیار بدوی ترسیم نموده، طوری که نیازمندیهای اولیۀ خود را نمی توانستند به درستی برطرف نمایند. لذا عطف نظر پادشاه یا بزرگ قبیله را، رفع یا کمک به رفع نیازهای اولیۀ خوراک، پوشاک، مسکن و امنیت مردم می داند. این باورداشت حاکی از آن است که آنها به نوعی قادر به رفع این نیازهای اولیه جامعۀ خود بودند. و بدین خاطر است که از این گروه تحت عنوان برتران و برتری جویان یاد نموده است.
که نام بزرگی کی آورد پیش کرا بود از آن برتران مایه بیش
با این توصیف، لابد پیش شرط حکومت و پادشاهی کیومرث نیز، شمرده شدن از این گروه برتران بوده است، لکن پرمایه ترین فرد از آنها(جهان کدخدای).
کیومرث شد بر جهان کدخدای نخستین به کوه اندرون ساخت جای
برهمین اساس میتوان گفت پایۀ مشروعیت حکومتِ نخستین پادشاه عهد اساطیری، بر همین دو مؤلفۀ: 1- از سلک بزرگان و برتران بودن2-پایه و مایۀ بیش(امتیازات ویژه) داشتن، استوار بوده است. این نوع نگاه فردوسی با نوع نگاه افلاطون، ارسطو و هر آن کس که به تئوری نخبه گرایی معتقدند همخوانی داشته و...
لذا اگر در این باب قلمفرسایی نمائید چنین عنوانی زیبنده بحث (که ناخودآگاه از اعتبار کارتان میکاهد)نخواهد بود. پاینده و موفق باشید
دلنوشته ها و حرف های دل الهام