سخنی از استاد فرهاد ابوالفتحی ...
آیا در جامعه ما «دانایی» اعتبار درخور خود را دارد؟
برای رسیدن به تمدن اصیل هیچ راهی جز تامل درمفهوم علم و دانایی نداریم و این در حالی است که به رغم شعارها، حرمت لازم را به دانایی نمی نهیم و راه وصول به آن را درست نمی گشاییم
دانایی فی حد نفسه کمال و دارای ارزش ذاتی است، آن هم ارزشی که اساس خلقت انسان بر پایه آن است. زیرا وقتی ملائکه به خداوند اعتراض کردند که چرا انسان را خلق می کند، خداوند فرمود چیزی می داند که آنان نمی دانند. این چه چیزی بود جز راز نهفته در آیه «و علّم آدم الاسماء کلها». این ارزش و اعتباری که انسان دارد به خاطر این دانایی است و بنابرین سد کردن راه دانایی به هر بهانه ای امری مذموم و مخالف ارزشی است که خداوند برای دانایی بشر قائل شده است. این فقط یک آیه قرآنی است و الا در جاهای مختلف (از جمله آنجا که خداوند خشیت از خداوند را ویژه عالمان و دانایان می داند) روی دانایی به عنوان یک ارزش آن هم ارزش مطلق تأکید شده است.
اما این دانایی از کجا به دست می آید؟ آیا جز این است که سرچشمه آن انسان و تأملات انسانی است و خداوند در امر نبوت همان را تکمیل می کند؟ اساس دانایی امری انسانی است، امری که خداوند به بشر تعلیم داده و انبیاء هم که می آیند، به تعبیر امام علی (ع) برای احیای دفائن العقول است. بشر باید با آموزش و فکر و تامل، زایش فکری و عقلی خود را بروز دهد و ارزش دانایی و اعتبار آن را با گشایش باب های جدید علم نشان دهد.
بنابرین هیچ گاه نمی توان به بهانه های واهی، دانایی را اسیر کرد و در قید و بند آورد و با اگرها و اماها راه وصول به آن را سد کرد. گفتن این که، برای مثال، این دانایی خوب است و آن یکی نیست، و این که این دانایی ضرر دارد آن یکی ندارد، و یا تقسیم بندی دانایی ها، حذف و اضافه کردن در امر دانایی، اموری است که با طبیعت دانایی به اعتبار یک ارزش ناسازگار است.
امروزه کسانی هستند که دانایی را اسیر در دست سیاست و اجتماع و مصلحت می کنند، یا با بهانه های اخلاقی راه دانایی را سد می نمایند، و چنان تصویر می کنند که لزومی نیست که دانایی امری عمومی وپدیده ای فراگیر باشد.
در همان ابتدای کتاب شریف کافی، که با کتاب عقل و جهل آغاز می شود، امام صادق (ع) از جمله نصایح پیامبر (ص) به علی (ع) را چنین یاد می کند که فرمود: یا علی! لا فقر أشد من الجهل و لا مال اعود من العقل. هیچ فقری بدتر از جهالت و نادانی نیست و هیچ ثروتی سودمندتر از دانایی نه.
حال چه شده است که ما به هر شکل و صورتی تلاش می کنیم دانایی را محصور کنیم؟ محصور کردن آن به افرادی خاص، یا نژادی ویژه، جلوگیری از انتشار دانایی، قید و شرط گذاشتن برای دانایان، حذف دانایان و گذاشتن جاهلان، ترس از دانایی و بسیاری از امور دیگر از مسائلی است که با ارزش بودن دانایی در دین منافات دارد. هرچه هست، و هر مصلحتی در کار است، اگر هم بناست باشد که نوعا محل تردید است، باید تمام تلاش را کرد تا دانایی بسط یابد، باید اجازه داد که دانایی معیار انتخاب ها باشد. این دانایی اساس کار است و هیچ چیزی با آن برابر نه.
باید گفت مع الاسف همچنان مفهوم علم و دانایی مبهم و به علاوه مصلحت اندیشی بر رواج آن حاکم، و به رغم شعارها و فریادها، دانایی یکی از مظلوم ترین مفاهیم است. تا وقتی مفهوم علم و دانایی به خوبی تبیین نشود، تا وقتی به آن باور واقعی نداشته باشیم، تا وقتی علم و عالمان را حرمت جدی و درخور ننهیم تا وقتی حرمت اصلی و عمومی و فراگیر دانایی را نشناسیم، تا وقتی همه کمر به خدمت دانایی نبندند و نه آن را اسیر و در بند خود بلکه خود را در خدمت آن در نیاورند، راه به نور و روشنایی گشوده نخواهد شد. دانایی یک ارزش الهی است که برای تحققش برنامه ریزی لازم است و با شعار قابل دسترس نیست.
امروزه، در بسیاری از نقاط دنیا و از جمله کشور ما، دیده می شود که به جایی دانایی، رمالی و کف خوانی و علوم غریبه ارزش شده است. این چه چیزی را نشان می دهد؟ این امر برای تمدن ما پیشرفت است یا پسرفت؟ به نظر شما چه نشانه هایی از بی اعتباری دانایی در میان ما وجود دارد؟ چگونه می توان آنها را شناخت؟ چگونه می توان درمان کرد؟حق مطلب آن است که باید در باره این پرسشها فکر بیشتری بشود.
+ نوشته شده در سه شنبه شانزدهم آبان ۱۳۹۱ ساعت ۱۲:۱۷ ق.ظ توسط الهام کاکی
|