سکوت کن دلم ! اینجا سکوت اجباریست...
اگر چه حرف و غزل در نگاهمان جاریست
سکوت کن دلم! اینجا سکوت اجباریست
چهقدر پیر شدم با مرور خاطرهها !
به ذهن خاطرههایم، سکوت غمباریست
ورق زدم به عقب، تا رسم به کودکیام
دوباره دیدن آن سادگی، چه دیداریست...
... یکی نبود و یکی بود ... زیر سقف کبود
دوباره قصهی مادر بزرگ ، تکراریست
کسی ز حادثهی عشق، قصهای گوید
از عاشقی نسرودن خودش گنهکاریست
همیشه عشق برایم سکوت و ابهام است
شبیه دیدن او ، بین خواب و بیداریست
دلم شکست و غزل مرد، آه ... ای مردم!
چهقدر طعنه و زخم زبانتان کاریست!
اگر چه حرف غزل ناتمام مانده ولی
سکوت کن دلم، اینجا سکوت اجباریست!
+ نوشته شده در یکشنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۱ ساعت ۱۲:۳۰ ق.ظ توسط الهام کاکی
|