نقش زن در جمهوری اسلامی (قسمت اول)
موضوعی كه امشب اعلام شده است كه درباره آن سخن گفته بشود " ويژگيهای جمهوری اسلامی " است جمهوری اسلامی ويژگيهايی دارد يكی از آن ويژگيها كه اعلان كرده اند من در اين جلسه درباره اش صحبت بكنم ، " نقش زن در جمهوری اسلامی " است درباره اين مسئله از جنبه های مختلفی میتوان صحبت كرد يكی اينكه نقش زنان در به ثمر رسيدن جمهوری اسلامی و در واقع نقش زنان در انقلاب اسلامی ايران كه منتهی به جمهوری اسلامی میشود چيست ؟ و ديگر اينكه نقش زن در آينده چيست ؟ در رژيم جمهوری اسلامی زنان چه نقش اجتماعی خواهند داشت ؟ در آن جامعه ای كه جامعه اسلامی خواهد بود و با رژيم جمهوری اسلامی اداره میشود ، خانمها چه نقشی خواهند داشت ؟
آيا نقش خواهند مردها را هم چند برابر میكنند يعنی نه تنها ترمزی برای مردها نمی شوند ، نيروی محركی هم برای مردها به شمار میروند ، و اين مطلب در اين نهضت فوق العاده مشهود بود البته عرض كردم اين علاوه بر نقش مستقيم فوق العاده و خارق العاده ای است كه خانمها در اين قضايا داشتند و آن شركتشان در تظاهرات و راهپيمائيها آنهم با حفظ ميزانها و معيارهای اسلامی و با شعارهای اسلامی و از اينها بالاتر جلوی گلوله ها رفتن است كه در روز هفده شهريور در ميدان شهدا آن طوری كه معمولا نقل میكنند و فيلمها نشان میدهد زنها بيشتر از مردها شهيد دادند و اين زنها بودند كه در ميدان شهدا نشستند و مورد رگبار ظالمانه دشمن قرار گرفتند و چقدر زن در آنجا شهيد شد ! و اين فاجعه هفده شهريور نقطه عطف عجيبی در اين انقلاب اسلامی بود ، يعنی جريانی بود كه همان وقت گفته شد كه فرماندار نظامی وقت تهران رفت پيش شاه بعد از اين تيرباران عجيب مردم كه بيش از هزار نفر به شهادت رسيدند و تا سه هزار شهيد هم گفته اند و فكر میكردند كه ديگر انقلاب را خواباندند همانطور كه در پانزده خرداد مشاهده كرديد در پانزده خرداد زنان نقش زيادی نداشتند بعد از پانزده خرداد يك نوع حالت وحشت و عقب نشينی ولو برای مدت موقت در مردم پيدا شد فاجعه خونين پانزده خرداد پانزده سال اين انقلاب را عقب انداخت بعد از فاجعه هفده شهريور كه از نظر كشتار از فاجعه پانزده خرداد مهمتر بود گفتند كه فرماندار نظامی وقت رفت پيش شاه و گفت قربان ! تا بيست و پنج سال ديگر خيالتان راحت باشد ولی از فردايش دو مرتبه قضيه شروع شد اگر زنها شركت نمی داشتند مطمئنا از فردايش هر زنی دست بچه خودش را میگرفت ، دست شوهر خودش را میگرفت
می گفت ديگر نمی گذارم از خانه بروی بيرون ، ولی از فردايش بيشتر تشويق و ترغيب كردند و اين فاجعه نه تنها وقفه ای ايجاد نكرد و چوب لای چرخ انقلاب نگذاشت بلكه حركت موتور انقلاب را شديدتر و تندتر كرد حالا ريشه اين قضيه چيست ؟ چه تحولی در طول اين ده بيست سال رخ داد كه زنان توانستند يك چنين نقش اجتماعی انقلابی را ايفا كنند
در اينجا من میخواهم به يك اصل كلی كه هم برای مردها و هم برای زنها مفيد است اشاره كنم و آن اينكه انسان با دو بال حركت میكند يكی بال آگاهی است انسان بی خبر جاهل اصلا از محيط خودش آگاه نيست ، اصلا نمی داند چه میگذرد او به افق حيوان بلكه به افق جماد نزديك است اصلا نمی داند چه خبر است انسان اگر بخواهد حركت بكند ، بايد آگاه باشد و بداند ، بايد بفهمد و درك بكند ، بايد عالم باشد و با دانش آشنايی داشته باشد ، با انواع دانشها از آن جمله دانش اجتماعی آدم بی خبر و ناآگاه كور است آدم كور چه حركت تندی میتواند بكند ؟ آدمی كه از چشم ظاهر محروم است ، وقتی در خيابان راه میرود میبينيد با چه احتياطی عصايش را به زمين میزند و قدم بر میدارد ؟ ! ولی همان آدم اگر چشم داشته باشد ، با چه سرعتی در خيابان حركت میكند ؟ به صورت مارپيچ از لای ماشينها خودش را رد میكند در حالی كه يك آدم كور اگر بخواهد از يك طرف خيابان به طرف ديگر آن برود ، نمی تواند مگر ديگری دستش را بگيرد
مستبدها و استعمارگرها سالهای زياد از ناآگاهی و بی خبری مردم استفاده می كردند مردم ناآگاه و بی خبر بودند ، هر كاری دلش میخواست میكرد ، هر جنايتی مرتكب میشد ،
اگر لاقبا ، يك سيد تك ، هيچ چيز هم نداشت ، هيچ وسيله ای نداشت يك طلبه چند سالی در قزوين ، مختصری در تهران ، چهار سالی هم در نجف تحصيل كرد سرپرشوری داشت به فكر آگاه سازی ملل مسلمان افتاد راه افتاد با آن مشكلاتی كه مسافرتها در آن زمان داشت
اكثر كشورهای اسلامی را گردش كرد و از نزديك مطالعه نمود ايران را كه خودش ايرانی بود ديده بود به تركيه رفت آن زمان دوره عثمانی بود تركيه مركز خلافت اسلامی بود يعنی در واقع همه كشورهای اسلامی غير از كشور ايران كه شيعه بود زير نفوذ تركيه آنوقت بود ، يا جزئش بودند و يا تحت الحمايه اش بودند مصر رفت ، مدتها در مصر ماند ، سفر مكه رفت ، حجاز را ديد ، هند رفت ، هندوستان را كاملا از نزديك مطالعه كرد ، افغانستان رفت ، همه اين كشورهای اسلامی را پا زد ، از نزديك مطالعه كرد و در همه جا هم به افشاگری و بيدارسازی پرداخت به علاوه به كشورهای اروپايی رفت ، دنيای غرب را شناخت ، به مقاصد و نيات دنيای غرب آگاه شد ، ريشه دردها را شناخت ، ريشه دردها را در استبداد داخلی و استعمار خارجی تشخيص داد بيماری روانی مردم را جدايی دين از سياست دانست ديد عجب فكر خطرناكی را استعمار در ميان مردم تبليغ كرده كه دين يك مسئله است ، سياست مسئله ای ديگر ، كار دين را به دينداران واگذاريد ، كار دين جايش مسجد است دين يعنی در مسجد و معبد بودن ، دعا و نماز خواندن ميدان سياست و ميدان اجتماع چيز ديگری است همين چندی پيش بعد از رفتن شاه و قبل از آمدن امام ، ديديد انورسادات اين عامل استعمار خارجی چه حرفی زد ؟ ! او هم به مردم مصر گفت بايد در مصر جدايی دين از سياست حفظ شود ، دين مال مساجد و معابد است سيد جمال فكر جدايی دين از سياست را به كلی محكوم كرد كه اسلام دين سياست است ، اسلام دين اجتماع است پيغمبر اسلام همين قدر كه از آن اسارت مكه خارج شد و هجرت كرد به مدينه و يك محيط آزاد پيدا كرد ، اول كاری كه كرد حكومت تشكيل داد خودش در رأس يك حكومت قرار گرفت
غرض اينكه يك نفر با نداشتن هيچ وسيله ای توانست به ملتهای مسلمان آگاهی ببخشد تمام نهضتهای اسلامی كه در كشورهای اسلامی رخ داده مثل نهضت مشروطيت در ايران ، انقلاب استقلال در عراق ، نهضتهای آزاديبخش در هندوستان ، در افغانستان ، در تركيه ، در مصر ، در هر يك از كشورهای عربی ، بذرش را سيد جمال در صد سال پيش كاشت
مردم را برای هميشه نمی شود ناآگاه نگه داشت گذشته از اين خود پيشرفت و توسعه تمدن خواه ناخواه منجر به يك سلسله بيداريها میشود ماشين چاپ كه اختراع شد ، مطبوعات خواه ناخواه زياد میشود استعمار چه بخواهد چه نخواهد ، افكار پخش میشود و انواع وسائل ارتباطی ديگری كه هست اين بود كه به فكر نيرنگ ديگری افتادند و آن اينست كه آن بال ديگر را خراب كنند بال ديگر چيست ؟ بال اراده ، بال احساس شرف و كرامت ذات و اينكه من انسان هستم ، بال اخلاق تا وقتی كه مردم جاهل بودند ، برنامه فاسد كردن انسانها از نظر اخلاق چندان برای استعمار مطرح نبود ، نيازی به آن نبود ولی از روزی كه ديدند آگاهی تدريجا دارد پيدا میشود ، نمی شود جلوی آگاهی را گرفت و مردم با برای هميشه در بی خبری گذاشت ، گفتند حالا وقت اينست كه آن بال ديگر را از مردم بگيريم و آن ، بال اخلاق ، بال پاكی و طهارت است اينجا بود كه به مسئله اشاعه انواع فساد اخلاقها به عنوان يك مخدر و يك امر تخدير كننده پرداختند ولی اين مسئله را به اين نام نمی گفتند ، همان را هم به نام تمدن میگفتند ، به نام پيشرفت ، به نام آزادی به نام تمدن و پيشرفت و آزادی ، از راه فساد اخلاق ، بی حسی ايجاد میكردند انسان اگر عالم و آگاه هم بشود ،
وقتی كه خلقش ، روحيه اش فاسد شد ، نه تنها آن آگاهی به سود خودش و به سود جامعه اش نيست بلكه همان آگاهی بيشتر به زيان جامعه اش تمام میگردد میشود : ( چو دزدی با چراغ آيد گزيده تر برد كالا ) تا روزی كه دزد نبود چراغ نداشت ، از روزی كه چراغ پيدا كرد ، دزدش كردند كه از آن چراغ به نفع دزدی استفاده كند اين يك برنامه ای بود كه اشخاص آگاه متوجه آن بودند