فاطمه‌ سادات نواب‌صفوي، از زنان حاضر در دوران دفاع مقدس بود که فعاليت‌هاي مختلف در عرصه دفاع مقدس انجام داد از عکس‌برداري و خبرنگاري گرفته تا ‌ فعاليت‌ چريکي، ديده‌باني، امداد و نجات. او فرزند شهيد سيد‌مجتبي نواب‌صفوي از مبارزان جمعيت فداييان اسلام است که در عمليات آزادسازي خرمشهر در سال 61 به عنوان تنها زن رزمنده دوشادوش مردان به مبارزه پرداخت.
به گزارش مشرق به نقل از وفا، زمان شهادت پدر 5 سال داشت و به علت مخالفت پدر با رژيم شاه تا اين زمان فاقد شناسنامه بود. سال‌ها بعد مادرش منيره سادات با نام خانوادگي ميرلوحي براي وي شناسنامه گرفت و او توانست به مدرسه برود. فاطمه سادات پس از اخذ مدرک ديپلم با فرزند عمه مادرش سيدابوالحسن فاضل‌رضوي ازدواج کرد و به دليل مخالفت همسرش با رژيم شاه در همان سال‌ اول تأهل به روستاي بافتان از توابع شهرستان زاهدان تبعيد شدند.
آن‌ها بعد از چند سال زندگي در روستا و آموزش به کودکان روستايي بر اثر بيماري فاطمه سادات به مالاريا به مشهد آمدند و پس از بهبود به يکي از روستاهاي جهرم از توابع استان فارس رفتند.
 
ايشان بعد از پايان دوران تبعيد، همراه با همسرش به تهران آمد و پس از چندي به دليل مخالفت رژيم با ورود وي به دانشگاه، براي ادامه تحصيل عزم هجرت به خارج از کشور کرد. فاطمه سادات در رشته‌ مهندسي کامپيوتر و سيدابوالحسن در رشته‌ مهندسي ماشين‌آلات صنعتي از آمريکا فارغ‌التحصيل شدند. او سال 57 همراه با دختر کوچکش ام‌هاني به ايران بازگشت. دو سال بعد همسر وي در منطقه کردستان به شهادت رسيد و فاطمه در کنار رزمندگان انقلاب به مبارزه با رژيم غاصب بعثي پرداخت و در عمليات آزادسازي خرمشهر به عنوان تنها زن مبارز شرکت کرد.
 
 وي در اين عمليات ديده‌بان بود و به گفته همرزمانش با اطلاعات دقيقي که از موقعيت‌ها مي‌داد کمک شايان توجهي مي‌کرد. صحنه‌هاي بسياري از جنگ در فريم‌هاي عکس او جاويد شد و او پيام همرزمانش را به رسم امانت به گوش جهانيان رساند. از سوابق اجرايي و هنري او برگزاري چندين دوره نمايشگاه‌هاي عکس از حماسه 8 ساله دفاع مقدس همراه با زيرنويس‌هاي مربوط به هر عکس در کشورهاي سوريه، ترکيه، مصر، اردن، لبنان، انگلستان و ايالات متحده آمريکا و تاليف چندين مقاله که بنا بر طرح در مجامع بين‌المللي، سنديت آن‌ها با عکس‌هايي که به پيوستشان بوده مورد استقبال بيشتري قرار گرفت. وي همچنين در ليبي، عربستان،‌ کشمير، کوزوو و لبنان عکاسي کرد و بارها در لبنان در خطوط جنگي اسرائيل و لبنان عکس‌هاي زيادي را به ثبت رساند. او بعد از جنگ مديريت موسسه فرهنگي شهيد نواب‌صفوي را عهده‌دار شد.

باتوجه به شرايط سخت جنگ چگونه خودتان را براي حضور در جنگ آماده کرديد؟

روحيه مبارزه‌طلبي عجيبي داشتم. شايد هم به خاطر روحيات خاصي است که از کودکي در ما ايجاد شده بود. بازگويي‌هاي آزادي‌خواهي و مبارزات پدرم از زبان مادرم، اين روحيه را در ما ايجاد کرده بود. من همان زمان که در آمريکا زندگي مي‌کردم اسلحه تهيه کرده بودم و در کوه‌ها تمرين تيراندازي مي‌کردم. احساس مي‌کردم براي وقتي که برمي‌گردم ايران لازم است تيراندازي را ياد بگيرم. حس مي‌کردم بايد آماده باشم. حتي وقتي برگشتم ايران سعي مي‌کردم با تمرين، جسمم را براي فعاليت رزمي و نظامي آماده کنم. براي آن که به مسايل نظامي و سربازي عادت کنم با لباس و کفش روي موزاييک‌هاي حياط مي‌خوابيدم و سعي مي‌کردم به شرايط سخت عادت کنم. در جبهه هم پيراهني از جنس کرباس با آستين‌هاي بلند براي خودم دوخته بودم که بسيار بلند و گشاد بود تا هر وقت از شب و روز که موقعيتي پيش آمد با حجاب کامل آماده باشم.

اولين حضورتان در کجا بود؟

اولين حضورم در کردستان بود. از سال 1359 وارد عرصه جنگ شدم و در کنار دکتر چمران در مناطق غرب کشور فعال بودم. عکس‌هاي زيادي از جنگ تهيه کردم. ستاد جنگ‌هاي نامنظم به فرماندهي شهيد چمران بر روي رودخانه کرخه جهت آزادسازي شهر بستان ايجاد شده بود. به عنوان عکاس خبرنگار رفتم و به شهيد چمران پيوستم. از ايشان چيزهاي زيادي ياد گرفتم. از جهت روحي آماده بودم و به فعاليت چريکي علاقه داشتم. سعي مي‌کردم هميشه آماده باشم.

چه شد که زندگي آرام در آمريکا را رها کرديد و برگشتيد به ايران و در جبهه‌ها حضور يافتيد؟

خب زندگي ما با مبارزه شروع شد. البته ما در آمريکا هم تحت نظر ساواک بوديم اما به شدت ايران نبود. با پيروزي انقلاب برگشتيم و بعد هم که جنگ شروع شد احساس کرديم نياز است در جبهه حاضر شويم. ياد م هست هنوز جنگ بود که من به عمره رفته بودم. وقتي صداي آهنگ جنگ به گوشم رسيد با اين که فضاي مکه خيلي روحاني بود اما احساس بدي پيدا کردم که در جبهه نبود. آن موقع هرجا بودم بايد زود برمي‌گشتم خط.

شهيد چمران در مورد شما و فعاليت‌هايتان چه ديدگاهي داشتند؟

شهيد چمران هنگام محول کردن مسئوليت و مأموريت به افراد به قابليت وي در انجام آن کار توجه داشتند و جنسيت در اين زمينه ملاک نبود. در آغاز جنگ تحميلي، از من براي شرکت در جشن ملي ليبي دعوت شده بود. من با توجه به اتهامي که در قضيه ربوده شدن امام موسي صدر متوجه سران کشور ليبي بود، ابدا تمايلي به شرکت در اين جشن و دعوت آن‌ها نداشتم اما دکتر چمران مرا ترغيب کردند که بروم و تا جايي که امکان دارد موضوع ربوده شدن امام موسي صدر را پيگيري کنم. محول شدن اين مأموريت به من در ايامي صورت مي‌گرفت که کسي جرأت نمي‌کرد مأموريت صحبت با قذافي و طرح ربوده شدن امام موسي صدر با او را حتي به يک مرد بسپارد.

از دوران حضور در جنگ و خاطراتش بگوييد.

جنگ زيبايي‌هاي زيادي داشت. چيزهايي که در هيچ‌ جا ديگر نمي‌توان به آن‌ها رسيد. اما جنگ براي ما مثل دانشگاه بود. خيلي چيزها در آن‌جا ياد گرفتيم و خيلي زيبايي داشت. برخلاف خيلي از ديدگاه‌ها که جنگ را سرشار از غم مي‌بينند من در جنگ فقط زيبايي و معنويت مي‌ديدم. گاهي دلم براي آن روزها و همرزمانم و حتي آن پيراهنم تنگ مي‌شود. از دست دادن عزيزانم براي من از سخت‌ترين روزهاي جنگ بود. من همسرم و شهيد چمران و خيلي از همرزمانم را در جنگ از دست دادم که از عزيزترين کسانم بودند و اين‌ها برايم سخت بود.