دل در بند شد اول سپس افتاد مشکلها
در این زندان اشک آلود و این دنیای وانفسا
که دل غرق غم و حیران از آن والای ناپیدا
بود باقی دل پر غم به یاد نازنین شیدا
که دل در بند شد اول سپس افتاد مشکلها
فغان دل به پا خیز و بزن فریاد وصل دل
که من مسخ از کمال یا ر گشتم اندراین دنیا
می ناب تو ای ساقی نباشد بر دلم مرهم
که از آن برتر آمد باز کمند نرگس آن شیدا
دو صد افسوس و صد فریاد و حسرت باد
شراب وصل و پیمان رفت وآتش مانده دردلها
نمی دانم که از بهر چه فریاد و فغان در دل
فرو خوردم غم دل را از آن یوسف به محفلها
ز شرمم بود آن قفل دهان یا ترس دلبرها
خجالت یا که وحشت از ره و رسمم به منزلها
گلایه از خدا دارم در این دنیای مشکل زا
چرا بر من نداد او قدرت گفتار دلبر را
+ نوشته شده در سه شنبه سی ام خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۷ ب.ظ توسط الهام کاکی
|