ایران نامه : به عنوان نخستین پرسش ، بفرمایید که از دیدگاه شما پیوند با ریشه های  کهن ما که در شاهنامه فردوسی از آن سخن می رود تا چه اندازه می تواند در ساختن ایرانی نو و بازپیرایی فرهنگ ایران نقش داشته باشد ؟

 

برای کشوری چون ایران که کشوری یگانه است و درازترین تاریخ را درمیان کشورهای جهان دارد ، بهره وری از ریشه ها ، بهتر به شاخه ها  و میوه ها  و دست آوردهای آینده یاری می رساند و هر آیینه این شاخه ها و میوه ها بخواهند که رابطه خودشان را با ریشه ها قطع کنند ، مرگشان حتمی خواهد بود . یعنی اگر از ریشه ها ببریم مرگ آینده   فرهنگی کشور قطعی است . خردمندانه نیست که ما از ریشه ببریم و چندان نیرو از ریشه این درخت به سوی شاخه ها  می آید که این میوه ها  و شاخه ها  توان بریدن از ریشه را نخواهند داشت .

 

ایران ، در میانه جهان برای هزاران سال تختگاه جهان بود و خرد و دانش و فرهنگ به همه جهان می فرستاد و جهانیان از هنر ، فرهنگ و اندیشه ایرانی برخوردار بودند،  اما یک تفاوت با کشورهای نو و تازه بنیان نهاده شده دارد و آن این که ایران کشوری ریشه دار است ولی برای نمونه انگلستان را ۸۰۰  سال پیش دزدهای دریایی به وجود آوردند و یا فرانسه را شارلمان ۱۰۰۰ سال پیش پدید آورده ، بنابراین این کشورها تازه بنیاد هستند ، اگر چه در جهان امروز با استفاده از نیروی اقتصادی ، سوق الجیشی و نیروی فرهنگی که به آن ها کم کم افزوده شد ، در فهرست کشورهای مطرح جهان قرار دارند . ما ایرانیان در تمام گفتارها و کردارهای خودمان ، در زندگی فرمان نیاکان خودمان را به جای می آوریم  و از فرهنگ نیاکان استفاده می کنیم . این فرمان های خیلی کهن هستند و بسیار فراتر از ۱۰۰۰ سال پیش یا ۲۰۰۰ سال پیش صادر شده اند .

 

ما که در کشورمان ، تبر سنگی ده هزار ساله داریم ، باید ببینیم که ریشه ها در کجاست و این ریشه ها  چگونه بر زمان ما فرمان می رانند . بی گمان آن هنگام که کشور ایران به نام « خونیرث بامی » تشکیل شد ، هزاران سال بر نیاکان ما گذشته بود و تمامی این قوانین فرهنگی و ملی تکوین پیدا کرده بود و چند هزار سال پس از آن کشور « خونیرث بامی » یا « ایرانویچ » یا کشور امروزی ایران به دست ما رسیده است و امروز هم ما نمی توانیم از فرمان نیاکان خود که به دست ما رسیده سرپیچی کنیم . برای نمونه هر مادر ایرانی به فرزند خودش می گوید که « دروغ گو دشمن خداست »  و می دانیم که این گفتار به این ترتیب در دین مبین اسلام نیامده و مسلم است که این گفتار از ایران است و می بینیم که پس از  گذشت سال ها  که از حضور اسلام در ایران می گذرد هنوز از واژه های ایرانی « خدا » ، « پیامبر »  و « نماز »  استفاده می کنیم . پس می بینیم که این فرمان های نیاکان ما که همه ما امروز از آن ها پیروی می کنیم تا چه اندازه کهن ، دقیق و پر صلابت بوده است .

 

افزون بر این ها در گذر این دوران دراز ، بسیاری رویدادهای فرهنگی ، اجتماعی و آبادانی ها و جنگ ها در ایران رخ داده که این ها می توانند برای ما سرمشق باشند . من در پیش گفتار کتابی که اکنون زیر چاپ است به نام  « محمود غزنوی سرآغاز واپس گرایی  در ایران » به این بیت فردوسی اشاره کرده ام  :

 

به جویی که یک بار بگذشت آب         نسازد خردمند از آن جای خواب

 

پس ما می توانیم با استفاده از رخدادهایی که در درازای این چند هزار سال روی داده ، برای آینده خودمان خط مشی تعیین کنیم و از تکرار رویدادهای مشابه درد آور پیشگیری کنیم تا از ستم های  آینده در امان بمانیم.

 

مجموعه این ها ما را وادار می کند که یک همچون یادگار با ارزشی همچون شاهنامه فردوسی را که از نیاکانمان بر جا مانده و هزاران سال بر جان و روان اندیشه ایرانیان فرمان رانده گرامی بداریم و از آن برای بازسازی ، باز پیرایی و زنگارزدایی فرهنگ ایرانی سود ببریم و آینده را بر آن بنیان بگذاریم .

 

 

ایران نامه : ایرانیان برای بازنویسی تاریخ خود تا چه اندازه می توانند به شاهنامه استناد کنند و آیا نسخه های اصیلی از شاهنامه امروز در دسترس داریم ؟

 

فردوسی در پایان شاهنامه یک بیت بسیار زیبا آورده است و آن این که :

 

هر آن کس که دارد هوش و رای و دین          پس از مرگ بر من کند آفرین

 

یعنی آفرین ایرانیان آینده را از خدا خواسته و چون به هیچ روی به عنوان پادشاه سخن ایران به دربار محمود اعتنا نکرد ، محمود و غزنوی ها از این موضوع  آشفته و رنجیده بودند و تصمیم گرفتند که کاری بکنند تا شاهنامه را به دربار محمود پیوند بزنند و این گونه به باور خوانندگان بقبولانند که محمود مشوق فردوسی بوده است ، بنابر این پس از مرگ فردوسی باید بخش هایی را به شاهنامه می افزودند و همین کار را هم کردند . برای نمونه در هنگامی که سیامک می خواهد به جنگ دیو سیاه برود ، در یک بیت می خوانیم :

 

بپوشید تن را به چرم پلنگ             ز جوشن نبود آن که آیین جنگ

 

 

 و در بیت دیگر هنگامی که دو سپاه رو در روی هم قرار می گیرند :

 

سیامک بیامد برهنه تنا         برآویخت با غول آهریمنا

 

در این جا این پرسش مطرح می شود که  چگونه خداوند سخن فردوسی، گفته که او جوشن را از تن درآورده و فراموش کرده که در بیت بالا از پوشیدن جوشن گفته است !؟

 

مسلم است که از نظر ما این موضوع ممکن نیست و متأسفانه انبوه استادانی که بر روی شاهنامه کار کرده اند به همین یک موضوع ساده هم توجه نکرده اند و از این دست ابیات که غزنوی ها ساخته اند در شاهنامه فراوان است و بعدها هم که نویسندگان و ناسخ ها ، عقاید ، نوشته ها و شرح های خودشان را وارد می کردند و سخن های سبک بسیار وارد شاهنامه شد . خوشبختانه یک ایرانی به نام « حمداله مستوفی » در قرن هشتم به این موضوع  توجه کرده و نوشته است :

 

ز سهو نویسندگان سر به سر           شده کار آن نامه زیر و زبر

 

او بعد هم اشاره می کند که من ۵۰ نسخه  شاهنامه را بررسی کردم و با مقابله آن ها این نسخه را در حاشیه سفرنامه می نویسم . ملاحظه می کنید که یک ایرانی در ۶۰۰ سال پیش به این موضوع توجه می کند که شاهنامه ها آشفته است و نویسندگان در آن ها دست برده اند و ابیات افزوده و دگرگونه فراوان دارد و اگر ملت ایران یک حکومتی داشت که با فرهنگ ایران آشنا بود ، مسلم بدانید که تا به حال یک شاهنامه ویراسته به جهانیان هدیه می کردیم . متأسفانه در ابتدا شاهنامه به دست مغول زادگان و اتابکان افتاد و بعد هم به دست حکومت صفوی افتاد که اصلا به فرهنگ ایران توجه نداشتند و پس از آن هم به دست قاجارها افتاد که از طوایف ترکمان بودند و اصلا با فرهنگ ایرانی آشنایی نداشتند . نتیجه این شد که در این دوران طولانی که حکومت ایران ملی نبود و به فرهنگ ایران و دستمایه های فرهنگ ایران احترام نمی گذاشت و توجهی به آن نمی کرد ، شاهنامه به این وضعیت دچار شد .

 

در این ۶۰- ۵۰  سال اخیر به این موضوع توجه شده و گروه هایی برخاستند که شاهنامه هایی را برابر بگذارند و نخستین کار را ایرانیان گریخته که به روسیه رفته بودند در مسکو انجام دادند و پس از آن ها ، بنیاد شاهنامه فردوسی تصمیم داشت که به این کار دست بزند که سرانجام دفتر کارشان بسته شد.

 

 در این زمان یک مرد بزرگوار و استاد فرزانه به نام «  دکتر جلال خالقی مطلق » به تنهایی شروع به این کار کرد و دلاورانه این کار را کرد و به حق می توانیم او را فرزند فردوسی بنامیم ، برای این که ۳۴ سال برای انجام این کار سختی کشید و به تنهایی کاری را کرد که بارها و بارها از چاپ انتقادی مسکو ، بهتراست چون آن ها که چاپ انتقادی مسکو را انجام دادند ، تعداد محدودی از نسخه های شاهنامه را در دست داشتند ولی کاری که استاد جلال خالقی مطلق انجام داده با نگرش به نسخه های متعدد شاهنامه است و به قدری این کار دقیق و اساسی و علمی و فرهنگی است که هرگونه ستایش از سوی ما برای جلال خالقی مطلق سزاوار است  و ایشان در خور آفرین فرزندان فردوسی هستند . با همه این ها باید با کمک این همه تلاش هایی که شده به ویژه شاهنامه ویراسته خالقی مطلق یک شاهنامه ای را ویرایش کرد که بسیار نزدیک به شاهنامه زمان فردوسی باشد .

 

 

                              

ایران نامه : آیا می توانیم امیدوار باشیم که به زودی شاهد نتیجه تلاش های شما نیز در باره شاهنامه باشیم ؟

 

  البته. من هم حدود ۲۸ سال است که مشغول به این کار هستم و امید دارم که در پایان ۳۰ سال من هم این کار را به ایرانیان هدیه کنم و یکایک ابیات افزوده شده را هم نشان دهم که به چه دلیل افزوده شده است . اما کاری دیگر هم دارم به نام « داستان ایران » که نمونه ای از مضامین آن را در کتاب « زندگی و مهاجرت آریایی ها »  مطرح  کرده بودم و این کتاب گزارش و رمزگشایی شاهنامه است و همان طور که فردوسی می فرماید :

 

از او هر چه اندرخورد با خرد                           دگر  بر ره  رمز معنی برد

 

باید به رمزگشایی شاهنامه بپردازیم و این کارممکن نیست مگر این که به یاری اوستا و متون پهلوی و دیگر نوشته های کهن ایران صورت گیرد و خوشبختانه این مقدمات در نزد من حاصل شد و با آشنایی که با زبان های ایران باستان دارم و با توجهی که خداوند به من داد برای نگرش به شاهنامه ، من مشغول نگارش کتاب «  داستان ایران » شدم و برای این کار هم ۲۵ سال یادداشت فراهم آورده ام و اکنون مشغول نگارش آن هستم  و فکر می کنم که حدود یک سال دیگر به پایان برسد و به ملت ایران هدیه شود .

 

ایران نامه : به گزارش رویدادهای شاهنامه اشاره کردید . به نظرشما آن چه که در شاهنامه فردوسی آمده تا چه حد می توانند برای بازنویسی تاریخ ایران بنیان درستی باشد و این که گروهی تصور می کنند که بخش استوره ای شاهنامه چندان پایه و اساس ندارد تا چه حد درست است ؟ آیا این استوره ها می توانند در بازنویسی تاریخ ایران به کار آیند ؟

 

من به هیچ روی اعتقاد ندارم که شاهنامه به ۳ بخش استوره ای ، حماسی و تاریخی تقسیم شده است و همه شاهنامه تاریخ است و چنان که گفتم این ها همه رمز دارد . اگر به گفتار خود فردوسی توجه کنیم ، می گوید :

 

تو این  را  دروغ و فسانه مدان        به یکسان  رَوشن  زمانه  مدان

از  او هر چه اندر خورد با خرد           دگر  بر ره  رمز معنی  برد

 

پس می بینیم که این ها رمز است و چون بسیار از ما دور بوده به صورت رمز درآمده است .می دانیم که پس از سرمای بزرگ ۲۰۰ هزار سال پیش که در روی کره زمین رخ داده ، چهار سرمای ( یخبندان ) بزرگ دیگر هم روی کره زمین رخ داده و زمان دقیق این ها را زمین شناسان معین کرده اند و از یک تا چهار شماره گذاری کرده اند و کتاب شاهنامه  هر چهار سرمای بزرگ را به ما نشان داده ، پس چگونه است که این کتاب با این همه دقت نمی تواند پایه تاریخ باشد ؟ شاهنامه اصل و ریشه تاریخ است و این ها را من در کتاب  « داستان ایران » باز گو خواهم کرد . تا هیچ کس دیگر نتواند به گونه دیگر به آن ها بنگرد .

 

ایران نامه : آیا شخصیت هایی همچون « آرش کمان گیر » نیز که در  دیگر استوره های ما از آن ها یاد می شود ، حضور تاریخی داشته اند ؟

 

آرش یک شخصیت نبوده. منظور از آرش ، ایرانیان است ولی چون زمان آن بسیار از ما دور است به صورت رمزی به یک شخصیت تبدیل می شود . برای نمونه در استوره « آرش کمان گیر » واژه « آرش » در زبان اوستایی در اصل « ائیرخش »  است که  « ائیر » یعنی « ایرانی » و این نشان می دهد که ایرانیان در زمان منوچهر در کوهستان « مانوش » آماده شدند که تورانیان را به پس برانند و این کوهستان مانوش در اطراف دماوند است و در این داستان می بینیم که « ائیرخش » یا ایرانیان از بالای کوه دماوند تیر پرتاب می کنند ، یعنی ایرانیان از فراز کوه ها  با جنگ افزار برتر خود که تیر و کمان بوده با تورانی ها مبارزه می کنند و هنگامی که موفق می شوند که تورانی ها را به آن سوی « آمودریا » برانند ، دیگر نیروی خود ایرانی ها هم به پایان رسیده بود و تورانی ها هم گریخته بودند و ایرانیان فرصت پیدا می کنند که به سازمان دهی کشور بپردازد .

 

 

                                      

 

ایران نامه : می دانیم که همه ملت ها به قهرمانانی نیاز دارند که بتوانند آن ها را الگو قرار دهند و در تنگناهای تاریخی و حتا فرهنگی از روش آن ها پیروی کنند . حال اگر ما بپذیریم که این قهرمانان استوره ای ما یک شخص نبوده اند و یک رمز یا مفهوم کلی به نام ملت ایران یا مردم آریایی هستند ، آیا فکر نمی کنید که قهرمانان  ما جایگاه خود را در قلب مردم از دست می دهند  و ملت ما در باور خود از داشتن قهرمانی همچون کاوه ، آرش ، رستم  و غیره محروم می شوند ؟

 

رستم ، همواره رستم است و همواره حافظ ایران است و جانش همواره برای ایرانیان سپر بوده است . شما ببینید که در بسیاری از جنگ های شاهنامه رستم حضور ندارد . اما هیچ کس نمی پرسد که اگر رستم جهان پهلوان بوده ، پس چرا در بسیاری از جنگ ها حضور نداشته است ؟ خوب پاسخ روشن است و آن این که در آن زمان سیستان سپاهی برای شرکت در جنگ ها نداشته و فرماندهی سپاهیان ایران به دست « گودرز »  بوده که سپهسالار « خوربران » است که همان مناطق آذربایجان و کردستان است . پس روشن است که چرا رستم در برخی از جنگ ها نبود ولی ما باید با پژوهش به اصل واقعیت ها برسیم . اما این که می گویید مردم الگو می خواهند ، من می بینم که در برخی خانواده ها هنوز هم رستم الگو برای بچه هاست و شیرین ترین نام است اما در پژوهش های دانشگاهی و بالاتر باید به ریشه حقایق توجه کرد . با این همه در همین جنگ ایران با اعراب که آن را جنگ تحمیلی خوانده اند این بچه ها که روی مین می رقصیدند همان گودرز و رستم و گیو و حسین بن منصور حلاج  بودند و این جوانان همگی قهرمان ایران هستند و درود بر روان آن ها باد . ما نمی خواهیم که این الگوها و نمادها را از جوانان ایران بگیریم ، اما باید تحقیقات ادامه پیدا کند .

 

ایران نامه : در مورد آن بیت که رستم را یلی از سیستان می داند ، چه نظری دارید ؟

 

این ها از افزوده ها هستند و سخن فردوسی درباره رستم این است  :

 

 

           جهان آفرین تا جهان آفرید          سواری چو رستم نیامد پدید

 

ایران نامه : از شرکت شما در این گفت و گو سپاس فراوان دارم.

منبع +

www.TarikheMa.ir