شبی بر بال خاطره...
من هم شبی به خاطره تبدیل می شوم
خط میخورم ز هستی وتعطیل می شوم
من هم شبی به خواب زمین می روم فرو
بردوش خاک حامله،تحمیل میشوم
من هم شبی قسم به خدامثل قصه ها
بافصل تلخ خاتمه تکمیل می شوم
قابیل مرگ،نعش مرامی کشد به دوش
کم کم شبیه قصه ی هابیل می شوم
چون سال کهنه می روم ازیادروزگار
آن سوی مرگ ثانیه،تحویل می شوم
حک می کند غروب مراشاعری به سنگ
ازاشک وآه وخاطره تشکیل می شوم
یک شب شبیه شاپرکی می پرم ز خاک
درآسمان،به آیینه تبدیل می شوم...
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
که آن درد به صد هزار درمان ندهم
************
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود اندر غم عشق
اما نه چنین زار که این بار افتاد
سودای تو را بهانه ای بس باشد
مدهوش تو را ترانه ای بس باشد
در کشتن ما چه می زنی تیغ جفا؟
ما را سر تازیانه ای بس باشد...
برای متن کامل ترانه لطفا اینجا را بخوانید