خون، در دل آزرده نهان چند بماند...؟
ضمن عرض تسلیت به مسلمانان واقعی این کره خاکی،درچنین ایامی که عده ای شاید صرفا ازسرعادت عزادار پیامبر رحمتشان هستندبا یقین به باورها و همچنین ارادت خالصانه ام به پیامبرمهربانی ویکتای بی همتایم،هم او که خالق عشق است و مهربانی،بادلی شکسته یاوه گویان را تنهابه خدایم وا می گذارم!
دلشادم من امروز چو گویی تو به ناحق...
هر دم چو بگویی زگناهم، گنه توست...!
****************************************
********************
الا مومنان به یزدان اگر / یکی فاسق آورد ناگه خبر
نمایید تحقیق برسقم و راست / که آیا درست است یانه خطاست
مبادا که از جهل آن شخص و بس / رسانید رنجی به قومی و کس
وز آن پس پشیمان بگردید و زار / که بیهوده کردیم اینگونه کار
"سوره حجرات آیه 6 "
****************************************
********************
ماه ...
پشت پرده های ابر می گرید...!
آه ...
چه تنهاست ماه...!
پی نوشت1- سلام. افسوس در دنیایی چشم گشودم که اکثر مردمش بویی از عشق و انسانیت نبرده اند.قربون خدا برم که اجازه حیات بر زمینش رو به آدم داده... آخه همین یه تکه زمینش هم به سر آدم زیاده...! زمینی که حتی با کینه دل و افکار پلید آدمها راه نفس کشیدنش هم مسدود شده! همون آدمهایی که حرف های بی اساسشون رو نه از سر عقل و شعور بلکه به واسطه چشمهای نابخرد و قضاوتهای شیطانی شون بر زبان جاری می کنند.و ای وای از روزی که به خاطر همین زبان کوچک عاقبت جهنمی و تلخی رو واسه خودشون رقم بزنند.عزیزان به یادداشته باشیم درسته خدا بخشنده ست اما فقط حق خودش رو می بخشه نه حق الناس رو...! پس بهترنیست کمی بیشتر مراقب افکار و گفتار بی پایه و اساسمون باشیم...؟!
پی نوشت2 - عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت, که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت. من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش, هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت...
پی نوشت 3 - کتاب سیمین بهبهانی رو با عنوان(این مرد همراهم ) می خوندم که چشمم به یک رباعی افتاد از روزی که خوندمش در ذهنم جاخوش کرده و هرگز از یادم نمیره...
یارب بر خلق ناتوانم نکنی
در بوته ی صبر امتحانم نکنی
از طعنه ی دشمنان مرا باکی نیست
مستوجب رحم دوستانم نکنی...
حاضر بودم تمام شعرهام رو بدهم و فقط همین تک مصرع رو من گفته باشم:
مستوجب رحم دوستانم نکنی...
پی نوشت 4 - درخصوص تجسس گران دوست نما،بهترازسکوت پاسخی روکه لایق اون نابخردان باشه نمی یابم!
*************************
************
من ماه را نشانت دادم
انگشتم را دیدی...
دوست دارم ماه را نشانشان بدهم و انگشتانم را نبینند...!!
و چه خوش سروده سعدی شیرین سخن!
مشتاق توام با همه جوری و جفایی
محبوب منی با همه جرمی و خطایی
من خود به چه ارزم که تمنای تو ورزم
در حضرت سلطان که برد نام گدایی
صاحب نظران لاف محبت نپسندند
وان گه سپر انداختن از تیر بلایی
باید که سری در نظرش هیچ نیرزد
آن کس که نهد در طلب وصل تو پایی
بیداد تو عدلست و جفای تو کرامت
دشنام تو خوشتر که ز بیگانه دعایی
جز عهد و وفای تو که محلول نگردد
هر عهد که بستم هوسی بود و هوایی
گر دست دهد دولت آنم که سر خویش
در پای سمند تو کنم نعل بهایی
شاید که به خون بر سر خاکم بنویسند
این بود که با دوست به سر برد وفایی
خون در دل آزرده نهان چند بماند
شک نیست که سر برکند این درد به جایی
شرط کرم آنست که با درد بمیری
سعدی و نخواهی ز در خلق دوایی

دلنوشته ها و حرف های دل الهام