گرمابخش دل من باش !
تک درختی، تیره بختم
که در سکوت صحرا، فریاد من، شکسته در گلویم
تک درختی بی پناهم
که دشـت آرزوهـــا، گــردیــد آخــر، مــزار آرزویم
خـشک و بـی بـارم پـس ثـمـرم کـو
آن شـادابـی آن بـرگ و برم کو
دور از یـاران بــی تــوشـه و بـرگـم
هـمـخانه محنت همسایه مرگم
بر رخسارم، غبار غم نشسته
طوفان از من، چه شاخه ها شکسته
چو نهال زهر آلوده، همه کس از من بگریزد
نه کـسـی بـا مـن بنشیند، نه کسی با من آمیزد
گویم غم خود را، با خار بیابان
در سـیـنـه نهـفتم، اسرار بیابان
در دل شب سکوت صحرا بود غم افزا آه
از تو جدا بگـویم ای مه حدیث خود با ماه
تک درختی، تیره بختم
که در سکوت صحرا، فریاد من، شکسته در گلویم
تک درختی بی پناهم
که دشـت آرزوهـــا، گــردیـد آخــر، مــزار آرزویم
+ نوشته شده در جمعه بیست و ششم مهر ۱۳۹۲ ساعت ۱۰:۲۵ ب.ظ توسط الهام کاکی
|