گزارشی مختصرازگردشگری تلخ درمنطقه تنگ بزازخانه کرمانشاه "به پاس مقام ارزنده استادبزرگوارخانم دهقان"
دیروز حالم خیلی خوب نبود..! جسمم نه! بلکه روحم خسته و دلم غصه داربود...!
آخرین روز حضور در کلاس و درس ...پایان تلخی و شیرینی های کلاس در زمان دو سال که مثل برق و باد طی شد...
دو روز گذشته هم آخرین کلاسی بود که در محضر استاد کشاورز بزرگوار بودیم.همیشه از پایان و آخرین اتفاقها متنفر بوده ام.آخرین دیدار/آخرین نفس و... و دیروز هم آخرین بازدیدی که همراه استاد بزرگوارم سرکار خانم دهقان از منطقه گردشگری تنگ بزاز خانه انجام دادیم.و ای کاش این اخرین های ما به اولین هایی بینجامد که بتونیم با دید بهتر و نگاه تازه ای به پیرامون خود بنگریم و بیش از هر چیز دیگه به تعالی روح و روانمون بیندیشیم نه رتبه و مقام دنیایی مون!
حول و حوش ساعت 5.15 مینی بوس ها حرکت کردند. به منطقه چالاپه رسیدیم .باید مسیری رو پیاده روی می کردیم.در مسیر گاهی از توضیحات استاد بزرگوار بهره می بردم و گاهی از تعاریف دوستان هم کلاسی...
توی مسیر کمی استراحت کردیم تا دوستانی که از گروه جا مونده بودند بهمون برسند.بالاخره بعد از پیاده روی و بالارفتن ضربان قلب که به زعم یکی از دوستان واسه سلامتی مون عالی بود و باعث سم زدایی بدن میشد به نزدیکی غارها رسیدیم.بر روی بقایای تکه سنگهایی که زمانی پادگان نظامی بود نشستیم و بعد از انداختن عکس و استراحت درست مثل کلاس دانشگاه به حرفهای استاد گوش دادیم تا شاید مطلبی بیاموزیم و به دیگران انتقال دهیم.
بازدیدی به عنوان گردشگری تلخ از منطقه تنگ بزازخانه
کیلومتر 15 جاده کرمانشاه – بیستون، روستای چالابه، کوهستان پراو، منطقه جنگلی تنگ بزازخانه...
و این هم توضیحات سرکارخانم دهقان در کلاسی متفاوت اما بسیار ارزشمند...
پیش از این تعدادی از حزب الله عراق "سپاه بدر"در این مکان مونده بودند و با ایران همکاری داشتند
لشکر بدر عراق به منظور
کمک به ایران در محوطه مستقر بوده اما به نقل از رزمندگان آن زمان کمک
شایان توجهی نکرده اند!!!
در مکان تنگ بزاز خانه چشمه و غار رو میشه دید.البته امروز به خاطر گرمایی که توی این ماه هستش چشمه ای پرآب ندیدیم.خشک بود و بی آب...
منطقه بزازخانه به عنوان یک موزه طبیعی گیاه شناسی هم نمود داره و میتونیم در اون گیاه های مختلفی از جمله بادام وحشی زال زالک و... ببینیم.
اگه از نظر گردشگری میراث به این مکان بپردازیم میتونیم اشاره ای به غارهای این منطقه کنیم .غارهایی که حفره هایی در دل سنگهای اون نمایان هستش که شاید علت به وجود اومدن این حفره ها سازه های آهکی اون باشه که در طول میلیاردها سال تبدیل به غار شده باشند.
در اواخر پاییز 86 بررسی مختصری در مورد مکان مذکور انجام شد اما متاسفانه مثل بعضی از کارهای دیگه متوقف و به بررسی به دست فراموشی سپرده شد.با توجه به این بررسی و اینکه غارهای موجود چون شکل وحشتناک و خاصی دارند به نام شیطان بازار معروف شده اند.
در ضمن شاید هزاره ی 5 تا 3 پیش از میلاد دوران مس -سنگی است و پارینه سنگی میانی بسیار قدیمی تر است، پناهگاه سه بخشی بالایی، مس -سنگی و پناهگاهی که در آن توقف کردیم مربوط به پارینه سنگی است(احتمال قریب به یقین)
با توجه به اینکه ابزار سنگی در این منطقه پیدا شده میشه گفت این منطقه به همون دوران یعنی پارینه سنگی مربوط میشه...
توضیحات استاد که تموم شد آرو آروم به سمت ماشین ها برگشتیم.نزدیکی های دانشگاه گردشگری تلخ ما به یک گردشگری شیرین مبدل شد.نه اشتباه نشه . با خوردن بستنی که یکی از دوستان خوب هم کلاسی زحمتش رو کشیدلحظاتی عنوان تلخ در این گردشگری شیرین شد...!
عکسهایی از این گردشگری کوتاه مدت گرفتم که در روزهای آتی به همین پست اضافه شون خواهم کرد.فکر نکنید تنبل شدم و الان نمیخوام انجامش بدم.نه! گالری عکس گوشی ام قفل کرده و متاسفانه فعلا عکسها باز نمیشه!
و این هم آخرین کلاس درس ما در دانشگاه فرهنگ و هنر کرمانشاه بود.شاید اگه جز این بود و در محیط کلاس دانشگاه می بودیم بیشتر دلم می گرفت .فضای طبیعت زیبا و جمع دوستان باعث شد از شدت ناراحتی ام کم بشه.
اگرچه در طول مسیر تموم این دوسال دوران دانشجویی مون توی ذهنم مرور می شد و دلتنگ تک تک لحظات کلاس و درس و خاطرات هم کلاسی ها و اساتید بزرگوارم می افتادم که دیگه هیچ کدومشون تکرار نخواهند شد...
امیدوارم همه شون چه اساتید بزرگوار و چه دوستان خوبم همیشه سلامت باشند و سعادتمند...
و در پایان کلام لازم میدونم از استاد بزرگوار سرکار خانم دهقان تشکر و قدردانی ویژه ای داشته باشم.
چو ایران نباشد تن من مباد
بدین بوم و بر زنده یک تن مباد...
و این هم عکسهایی که قولش رو داده بودم.
و این هم سری دوم عکسها که بهتون قول داده بودم
با آرزوی سعادت همه دوستان...