دمی عشقبازی با عشق...

عاشقان کوی عشق سلام.
در شبی سرشار از سکوت و آسمانی پرستاره دل به عشق سپردیم و در سحردلدادگی به قصد عشقبازی
با معشوق بی همتا ترک خویش و کاشانه نمودیم و رفتیم...
رفتیم تا از می نابش جرعه ای بنوشیم و مستانه آواز دلدادگی و بندگی سر دهیم...
رفتیم تا غرق شویم در لذت آغوش عاشقانه اش...
رفتیم تا زلالی حقیقت را در سوسوی ستاره های افلاکی اش با چشم دل ببینیم...
رفتیم تا نفسی فرو بریم از پاکی و هر آنچه به او می رساندمان...
رفتیم تا سفیر آسمانی اش را با چشم زمینی مان ببینیم و در باورمان بنشانیم...
رفتیم تا مغلوب خواب جهالت نشویم
همچنان که عمری تنها خور و خواب نیازمان بوده است...
رفتیم تا باران مهربانی اش را در رخسار شهاب های عاشقش دریابیم...
و چه زیبا و وصف نشدنی بود آن دقایق ناب دلدادگی با عشق !
به پرواز می اندیشیدم و آغوشش که دمی آرام گیرم از دنیای نامرادی ها
و با زبان آدمیت صدها غزل سرایم در وصف ضیافت سحرگاهش در دل شب...
سحری که عطر خوشش را حس کردم و محو جمال بی مانندش گشتم
آسمانی روشن و پرستاره و سکوتی در جاده وصال یار همراه با
باران شهاب عشق مرا به خواندن واداشت و بر زبانم جاری شد
هر آنچه اینجا نگاشتم...
فتبارک الله احسن الخالقین
من مست می عشقم هشیار نخواهم شد
از خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
"حرف دل الهام"
دلنوشته ها و حرف های دل الهام